خرید کتاب آب هرگز نمی میرد اثری از حمید حسام
درباره ی کتاب
کتاب آب هرگز نمی میرد خاطرات سردار شهید میرزا محمد سلگی فرمانده گردان 152 حضرت اباالفضل(ع) لشکر32 انصارالحسین(ع) می باشد.
این کتاب رتبه نخست جایزه ادبی جلال آل احمد 1394 شده است.دیدن جلد کتابی که رویش نوشته خاطرات فرمانده گردان «حضرت ابالفضل علیهالسلام»، آن هم با عنوان «آب هرگز نمیمیرد»، بهخودی خود آنقدر جذاب هست که آدم را ترغیب کند به خرید و خواندن آن.
درمیان کتاب های خاطرات جنگ ، کتاب آب هرگز نمی میرد یکی از بهترین کتاب ها است. خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی.
یادداشت نگارنده کتاب آب هرگز نمی میرد
کیست این سروقد تشنه لب مشک به دوش؟
تصویری محو از حماسه اش در ذهنم باقی مانده بود. اما همیشه تشنه مصاحبت با او بودم هربار که میدیدمش میدانستم که در پس این سیمای آرام و نجیب و قامت بی پا، قیامتی ایستاده است. که باید میهمان خلوت او شد.
اما چگونه میتوانستم به اعماق اندیشه ی عاشورایی او نقبی بزنم و آیا میشد به شیوه ی متداول و سنت معمول خاطرات شفاهی به لایه های تو در توی افکارش رسید و میراث عاشورایی آن را استخراج کرد؟
این سؤال همواره برای من همراه با اشتیاق وافرم برای شنیدن خاطرات علمدار گردان حضرت اباالفضل وجود داشت. سردار میرزا محمد سلگی فرمانده شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین کرده اند. آب هرگز نمی میرد
او از تبار انصارالحسین است و حاضر نیست سرمایه گمنامی را با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی حدیث نفس میداند.
از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «يَوْمَ تبلی السَّرَائِرُ» گذاشت.
بخشی از کتاب آب هرگز نمی میرد
کر شیخ علی ممد
اولین روز فروردین ماه ۱۳۳۵ در روستای هادی آباد در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند استان همدان به دنیا آمدم. در باور مردم روستا تولد فرزندی پسر، مقارن با آغاز رویش سبزه و گیاه نشانه ی وفور نعمت و نوید برکت در مال بود.
شب هفتم «کاکه» در گوشم اذان و اقامه گفت و زمزمه کرد: «اسم تو میرزامحمد». خوش یمن و عزیز دردانه طایفه ی بزرگ سلگی بودم. تا شش ماه موهای سرم را کوتاه نکردند. شش ماهه که شدم «کاکه» و «دا» موهایم را در مشهد کوتاه کردند و طبق سنت به وزن موهایم به فقرا سکه دادند.
یک ساله بودم که از هادی آباد به محمد آباد کوچ کردیم. محمد آباد زادگاه مادری ام بود. تمام روستا در حصار چهار قلعه بلند و خشتی قرار داشت. به این قلعه ها «قلاع» می گفتند. رعیت در حصار قلاع محمد آباد احساس امنیت بیشتری میکردند. ( آب هرگز نمی میرد)
گرگ ها تا پشت قلاع می آمدند و زوزه میکشیدند. اما دندانشان به گوسفندان نمیرسید البته پیش آمده بود که دزدها با ایجاد حفره ای یک متری از دیوار ضخیم و خشتی قلاع وارد محوطه روستا شده و گاوی را دزدیده بودند.
آن زمان هنوز به مدرسه نمی رفتم و برای من گرگ و دزد یکی بود. هنگام غروب وقتی که خورشید پشـ پشت کوه های بلند قایم میشد. کشاورزان و چوپان ها از چرای یک روزه می آمدند و وارد قلاع میشدند. در تصور کودکانه من قلاع در نفوذناپذیری بود که پای هیچ درد یا گرگی به آن نمیرسید…
فهرست کتاب آب هرگز نمی میرد
- کر شیخ علی ممد
- رنگ خدا
- تصاویر
- زیر علم عباس
- گردان سقاها
- مجنون ؛ جنگ و آب و آتش
- شب عاشورایی انصارالحسین
- فاو سلام بر تشنگی
- آب هرگز نمی میرد
- ما گردان اباالفضلیم
- با دو پای بریده خ
- خدا با ما بود
پیشنهاد کتاب برای شما
کتاب آب هرگز نمی میرد را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.