ابراهیم ساره درباره ی شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه به روایت همسر نوشته ای از زینب سادات هاشمی.
خرید کتاب مرتبط با این کتاب : کتاب خاتون و قوماندان
مقدمه ی کتاب ابراهیم ساره
ناگهان عذاب وجدان به سراغم آمد که این حجم از حضور ابراهیم عشریه در مقابلم بی دلیل نیست. تصمیمم را گرفتم همان جا با کسی تماسی گرفتم و استخاره ای طلبیدم برای نوشتنت. گفتند جواب این است خوب است. به شرط اینکه اجازه دهند. اجازه بگیر!
پس از پایان دیدار نزدیک ساره ات آمدم و گفتم قضیه را و استخاره را.
گفت چند روزی است به دنبال نویسنده میگردد برای از تو گفتن؛ به چند نفری هم سپرده.
گفتم: «من هستم.»
گفت: «بسم الله.»
اطلاعاتی که درباره ات نازل می شد ،برایم مختصر بود برای خلق یک مستند روایی.
پیر و زیر و رو شدم. تا شناختمت. حتی در این میان مادر شدم و ارتباط با ساره سخت شد. به سبب ناخوش احوالی ام تصمیم بر نقل مکان از منزلمان هم مزید بر علت شد.
جابه جا شدیم و باز کاملا اتفاقی جایی ساکن شدیم که تا خانه ی تو چند قدم راه بود. باور نمیکردم؛ نزدیک میدان شهید ابراهیم عشریه و کنار ساختمان های الهیه که تصویر تو را بر آن حک کرده بودند، بر دیواره های منزلت! تو من را هم محلی ات کردی و همنشینی با ساره خانم را برایم هموار کردی!
اسم کتاب ابراهیم ساره گذاشته شد.
بخشی از کتاب ابراهیم ساره
هواپیما از زمین دل کند. بچه ها سر تماشا کردن از پنجره ها با هم کش مکش داشتند. هر سه شان صندلی کنار پنجره را می خواستند. نمیدانم چه چیزی را میخواستند رصد کنند؟ نمیدانم دنبال چه میگشتند؟
دست آخر با فرمان مهماندار هواپیما سر جایشان نشستند و کز کردند. بعد به دنبال راه دیگری برای تفریح گشتند. زهرا که بزرگ تر بود سگرمه هایش را در هم کرد و دستور آبرو داری داد. مهماندار اجازه ی بالا رفتن کرکره ی پنجره را نمی داد.
اجازه ی خروج هیچ نوری از داخل هواپیما به بیرون را نمی دادند پرواز از عمد شبانه انتخاب شده بود. تحت حفاظت امنیتی بودیم. ما سوگلی های شهدا بودیم و زیاد هوایمان را داشتند. که مبادا خاری به پایمان برود. نمی دانم یک قاب پنجره ی هواپیما آن هم در دل شب به چه کار بچه ها آمد. من اما…
کتاب ابراهیم ساره را به همراه تخفیف ویژه خریداری کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.