اشک را مهلت ندادیم خاطرات همسر شهید ابوالفضل محمدی به قلم سمیه جمالی است.
خرید کتاب مرتبط: کتاب ابراهیم ساره
درباره ی کتاب اشک را مهلت ندادیم
کتاب اشک را مهلت ندادیم خاطرات همسر شهیدی است که اثرات جنگ و شهادت را روزگار به او چشانیده است. زهرا یوسفیان در کتاب اشک را مهلت ندادیم خاطرات زندگی در کنار شهید ابوالفضل محمدی را بیان می کند.
نویسنده در این کتاب علاوه بر بیان خاطرات همسر شهید سبک زندگی در دوران جنگ را به تصویر می کشد.
بخشی از کتاب اشک را مهلت ندادیم
با مانتو برگشتم خانه یک بار که از میدان شاه عبدالعظیم با ساک قرمز و روسری سورمه ای تک رنگ و ساده که در جلو گره زده بودم داشتم پیاده می رفتم، پسری به من طعنه زد «میلیشیا»!
این کلمه را به اعضای گروهک مجاهدین خلق می گفتند. خیلی به من برخورد. روزهای روز فکرم درگیر بود، که چرا چنین کنایه ای به من زد؟!
به خاطر ساک قرمز جیغم؟! به خاطر مانتو؟! مدتی گذشت تا بالاخره فهمیدم وجه شباهتم با منافقان روسری تک رنگی بود که به روش آنها گره زده بودم نه مانتو! اما من از همان روز دیگر دل چرکین بودم و باز چادرم را سر کردم.
سال ۱۳۵۹، دانشکده به زیر پل حافظ در مرکز تهران منتقل شد. آنجا امکانات داشت. خوابگاه همان جای قبلی بود و دانشکده سوا شده بود. به خاطر تردد بین خوابگاه و دانشکده آزادی بیشتری به دست آورده بودیم. به کتاب فروشی های انقلاب سر میزدیم. دسته جمعی سینما میرفتیم و از مغازه های شیک مرکز شهر خرید می کردیم.
کوچه برلن را که آن موقع برای خودش جای باکمالاتی بود، همان دوران کشف کردم. سه شنبه ها شاممان نون و پنیر بود. آن را می بردیم رو به روی سفارت شوروی…
خرید این کتاب به علاقه مندان به دفاع مقدس و زندگی نامه شهدا پیشنهاد می شود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.