کتاب بابا نظر نوشته ی مصطفی رحیمی خاطرات شفاهی محمد حسن نظر نژاد. این کتاب به علاقه مندان به خاطرات جنگ پیشنهاد می شود.
درباره ی کتاب :
کتاب گفت و شنود 36 ساعته سید حسین بیضایی با اوست.همه مصاحبه ها در سال 1374 و اوایل 1375ضبط ویدیویی شد.
از سرنوشت این ویدیو ها خبری نیست . کلمه ها و جمله های این مصاحبه ها پس از ضبط روی کاغذهای سفید آمدند.
در کتاب بابا نظر با دو نام آشنا می شویم :
شریفی و ابراهیمی . این دو سال ها شانه به شانه بابا نظر جنگیده بودندکه در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند. همه ی خاطرات آن روزها در کتاب وجود دارد.
بخشی از کتاب بابا نظر:
یکدفعه دیدم یکی از تانکهای عراقی از آن طرف شلیک کرد. گلولهاش به زیر پایم خورد. دو سه متری روی هوا چرخیدم و به زمینخوردم. سرم سنگین شد. اول حس کردم سرم از بدنم جدا شده است، منتهی چون گرم هستم، متوجه نیستم! غبار عجیبی هم پیچیده بود.
بیسیمچی من که اسمش «جاجرم» بود، صدایش بلند شد و گفت:
«حاجی شهید نشده. بچهها، بروید جلو. حاجی یک مقداری خراش برداشته. الان بلند میشود و میآید.» یک وقت دیدم آقای صادقی و مسئول تخریب گردان کنارم ایستادهاند. من تکان خوردم و بلند شدم. آقای کفاش به شدت میخندید…
کتاب های مربوط به شهدا و انقلاب اسلامی
بخشی دیگر از کتاب :
وقتی مبل ها و موکت ها را کنار زدیم ، دریچه ای از جنس چوب آنجا بود.
دریچه را باز کردیم. سرو صدایی شنیدیم . صدای پیرمردی از پاییین می آمد. او گفت:
« آقا من را نزنید. من بی گناهم.»
برق را روشن کردند. پایین رفتیم. چیزی بالغ بر دو بار نیسان ، جزوه و نشریه آنجا بود…
این کتاب را از انتشارات آثار برات با تخفیف ویژه تهیه کنید.