درباره ی کتاب بانو با سگ ملوس اثر آنتوان چخوف:
کتاب «بانو با سگ ملوس و چند داستان دیگر» اثر «آنتوان چخوف» مجموعهای از بهترین داستانهای کوتاه ادبیات روس است که عبارتاند از «چاق و لاغر»، «آفتابپرست»، «ماسک»، «وانکا»، «شوخی»، «سرگذشت ملالانگیز»، «سبکسر»، «انگور فرنگی»، «ئیونیچ»، «جان دلم» و «بانو با سگ ملوس»؛ این داستانها بین سالهای 1883 تا سال ۱۸۸۹ به نگارش درآمدهاند. «بانویی با سگ کوچولویش» The Lady with the Dog یکی از داستانهای کوتاه و معروف این کتاب است که به زبانهای مختلف بارها ترجمه و چاپ شده است. این داستان دربارهی مردی به نام «دمیتری دمیتریچ گوروف» است که با همسرش زندگی میکند. او به بیوفایی و خیانت روی میآورد و دلبستهی «آنا سرگه یونا» میشود. داستان آشنایی و رابطهی آنها یکی از ماندگارترین داستانهای کوتاه «آنتوان چخوف» را رقم زده است.
«آفتابپرست» از داستانهای دیگر این نویسنده است که حاصل سالهای اول تجربهی نویسندگی اوست. در این داستان چاپلوسی به تصویر کشیده شده است و نویسنده این ویژگی را در آن دورهی اسفناک شوری نشان میدهد. داستانهای این کتاب درونمایههای مهم و واقعی دارند و هر کدام بهنوعی نقدی بر جامعهی خردهبورژوای آن دوره از روسیه است. در ابتدای این اثر مقدمهای کامل از «زینووی پاپرنی» آورده شده است که دربارهی لحن و نثر «آنتوان چخوف» بهخوبی توضیح داده و تکتک داستانهای این کتاب را بررسی کرده و گفته است: «داستانهای چخوف همه هشداردهنده و درعینحال دارای لحنی آرام و خالی از هرگونه درس اخلاق و رفتار، و تعیین وظیفه است. همه بابیانی ساده و روان و طبیعی نوشته شده است.
درباره آنتوان چخوف، نویسنده کتاب بانو با سگ ملوس :
«آنتوان چخوف» Anton Chekov نویسندهی برجستهی روسیه در 29 ژانویه 1860 به دنیا آمد. خانوادهاش بسیار مذهبی بودند و او در کودکی بهاجبار به کلیسا میرفت. او سال 1880 وارد دانشکدهی پزشکی دانشگاه مسکو شد و از همان زمان نوشتن داستان کوتاه و طنزآمیز برای روزنامهها و مجلات را آغاز کرد. در آن دوران روسیه در فضایی خاکستری و زیر بار حکومت کمونیستی بود به همین دلیل این نویسنده آثارش را بانامهای مستعار ازجمله «آنتوشا چخونته» منتشر میکرد. او در طول عمرش نوشتن طعنهآمیز داستانها و رمانهایش را ماهرانه دنبال کرد و هر موضوع اجتماعی را تندوتیز بهنقد میکشید. او تمام زندگیاش را وقف نوشتن کرد و بیش از 700 اثر ادبی از خود به یادگار گذاشت.
«آنتوان چخوف» نویسندهی مطرح روسیه از قلم توانایی برخوردار بود و نمایشنامههایش همچنان به اجرا درمیآیند. این نویسندهی شهیر تنها چهلوچهار سال عمر کرد و در 15 ژانویه سال 1904 براساس بیماری سل درگذشت. نام او در تاریخ ادبیات روسیه و جهان جاودانه است و همچنان پس از سالها آثارش جزو لیست پرفروشها قرار دارد.
«آنتوان چخوف» داستان کوتاه، داستان بلند و نمایشنامه در ژانر رئالیسم نوشته است و درونمایهی بیشتر آنها تضاد طبقاتی و تقابل خیر و شر است. او مضامین اجتماعی را در دل داستانهایش قرار داده و با فضاسازیهای قوی شخصیتها را برای خوانندگانش ترسیم کرده است. از دیگر آثارش که در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و مطالعه موجود هستند میتوان به «دایی وانیا» با ترجمهی «هوشنگ پیرنظر»، «مرغ دریایی» با ترجمهی «کامران فانی»، «دشمنان» با ترجمهی «سیمین دانشور» و «دوئل و چند داستان دیگر» با ترجمهی «مهدی افشار» اشاره کرد.
بخشی از کتاب بانو با سگ ملوس:
مىگفتند که در کنار دریا قیافۀ تازهاى پیدا شده: بانو با سگ ملوسش. دمیترى دمیتریچ گوروف هم که دو هفته بود در یالتا مىگذراند و دیگر به آنجا عادت کرده بود، در جستوجوى اشخاص و قیافههاى تازه بود. روزى در پلاژ ورن نشسته بود و دید زن جوانى، میانهبالا، موبور، برهبهسر، از خیابان کنار دریا مىگذشت و سگ سفید ملوسى به دنبالش می دوید.
بعد، روزى چند بار در باغ شهر و گردشگاه با او برخورد مىکرد. زن جوان همیشه تنها گردش مىکرد و همان کلاه به سرش بود و سگش هم به دنبالش. هیچکس او را نمىشناخت و همه این عنوان را رویش گذاشته بودند: بانو با سگ ملوس.
گوروف در این اندیشه بود که اگر شوهرش با او نیست و در اینجا دوست و آشنایى هم ندارد، خوب است با او آشنا بشوم.
گوروف هنوز پا به چهل سال نگذاشته بود، ولى یک دختر دوازدهساله داشت و دو پسر که در دبیرستان تحصیل مىکردند. خیلى زود، یعنى هنگامى که هنوز دانشجوى سال دوم دانشکده بود، به او زن دادند و زنش دیگر خیلى مسنتر از او به نظر مىآمد. زنى بلندبالا، با ابروان مشکى، سربهبالا راه مىرفت و خودپسند و متکبر بود و بنا به ادعاى خودش اندیشمند. زیاد کتاب مىخواند، در نامههایش حرف w [1] را به کار نمىبرد، شوهرش را بهجاى دمیترى، دیمیترى صدا مىزد. اما شوهرش او را سبکسر و محدود و دور از زیبایى و ظرافت مىدانست، از او مىترسید و دوست نداشت که زیاد در خانه با او بگذراند. از خیلى پیش بناى بىوفایى با او را گذاشت، غالباً به او خیانت مىکرد و شاید به همین جهت تقریباً هیچوقت نظر خوشى نسبت به زنها نداشت و هر وقت در حضور او صحبت از زنها پیش مىآمد، آنها را چنین مىنامید: «نژاد پست!»
اگرچه او فکر مىکرد تجربۀ تلخ به او حق داده است که زن را هرطور دلش مىخواهد بنامد، ولى با وجود این نمىتوانست حتى دو روز هم بدون «نژاد پست» به سر ببرد. در محفل مردان کسل مىشد، سردماغ نبود، کمحرف و سرد بود، ولى در میان زنها خود را آزاد احساس مىکرد و مىدانست دربارۀ چهچیز با آنها صحبت و چطور با آنها رفتار کند، در مجمع زنان حتى سکوت هم برایش لذتبخش و شیرین بود. در بروروى و خصلت و طبیعت او کشش توصیفناپذیرى وجود داشت که زنها را به طرف او مىکشاند و جلب مىکرد، او این را مىدانست و کشش دیگرى هم خود او را به طرف زنها جلب می کرد.
کتاب بانو با سگ ملوس اثر آنتوان چخوف را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.