درباره ی مشخصات بوستان و گلستان پالتویی کد 1413 :
بوستان و گلستان پالتویی
- بوستان و گلستان سعدی انتشارات شهریاری
- با تصحیح و مقدمه ی محمدعلی فروغی
- سایز پالتویی جلد چرم
- 192 صفحه دارای صفحات مصور
- کد کالا 121413
این کتاب نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ پرآوازه ایرانی سعدی شیرازی است.
به باور بسیاری، گلستان سعدی تأثیرگذارترین کتابِ نثر در ادبیات فارسیاست.
که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مسجَّع (آهنگین) نوشته شدهاست.
بیشترِ نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و پندهای اخلاقی است.
تاکنون نسخههای تصحیحشده متعددی از گلستان -چه بهصورت مستقل و چه در قالب کلیات سعدی- آماده و منتشر شده است.
اولین کتاب تصحیحشده گلستان در سال ۱۳۱۰ توسط عبدالعظیم قریب آماده و منتشر شد.
اولین نسخه تصحیحشده کلیات سعدی نیز در سال ۱۳۱۶ توسط محمدعلی فروغی منتشر گردید
که تا سالها بهعنوان مهمترین منبع ارجاع به آثار سعدی محسوب میشد.
بعداً، نسخههای دیگر از این کتاب توسط محققان دیگر ازجمله سعید نفیسی، محمدجواد مشکور، خلیل خطیب رهبر و بهاءالدین خرمشاهی تصحیح شد.
اما معتبرترین نسخه گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی است
که مبنای آن هفده نسخه خطی و نسخههای چاپی معتبر بود.
با این حال، این تصحیح نیز نظرات همه منتقدان را برآورده نکرد
و بعد از آن دست کم یک نسخه تصحیحشده دیگر از کلیات سعدی در سال ۱۳۷۵ توسط بهاءالدین خرمشاهی عرضه گردید.
بخشی از کتاب بوستان :
اگر هوشمندی به معنی گرای
که معنی بماند ز صورت به جای
که را دانش و جود و تقوی نبود
به صورت درش هیچ معنی نبود
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل
غم خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپردازد از حرص خویش
زر و نعمت اکنون بده کان تست
که بعد از تو بیرون ز فرمان تست
نخواهی که باشی پراکنده دل
پراکندگان را ز خاطر مهل
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست
تو با خود ببر توشه خویشتن
که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت ز دنیا برد
که با خود نصیبی به عقبی برد
به غمخوارگی چون سرانگشت من
نخارد کس اندر جهان پشت من
مکن، بر کف دست نه هر چه هست
که فردا به دندان بری پشت دست
به پوشیدن ستر درویش کوش
که ستر خدایت بود پرده پوش
مگردان غریب از درت بی نصیب
مبادا که گردی به درها غریب
بخشی از گلستان :
پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود
و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد.
چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود.
چاره ندانستند.
حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم.
گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند.
باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند.
به دو دست در سکان کشتی آویخت.
چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت.
ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟
گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست.
همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.