درباره ی کتاب خانه ای با عطر ریحان :
خانه ای با عطر ریحان : محمدهادی، سومین فرزند خانواده ذوالفقاری بود. او شب جمعه، 13 بهمن 1367، مصادف با شهادت امام هادی(ع)، بهدنیا آمد و به همین دلیل، نامش را هادی گذاشتند. دوران دبستان را در مدرسه شهید سعیدی در میدان آیتالله سعیدی گذراند و راهنمایی را در مدرسه شهید توپچی خواند و برای دبیرستان، راهی مدرسه شهدا شد؛ اما چندی نگذشت که به فکر کار کردن افتاد و ترک تحصیل کرد. پس از مدتی کارکردن در یک تولیدی، در مغازه فلافلفروشی مشغول به کار شد و با سیدعلیرضا مصطفوى مسئول فرهنگی مسجد موسیبن جعفر(ع) آشنا شد. این آشنایی، باعث رفت و آمد بیشتر او به مسجد شد.
قسمتی از کتاب :
وصیتنامه:
اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من را در ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند امام رضا(ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادیالسلام دفن کنند.
دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند.
داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم میخورد به سنگ لحد، یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س)
بالای سر من روضه و سینهزنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید. زیاد یاحسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید، چون من به چیزی که میخواستم رسیدم. برای امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) مجلس بگیرید و گریه کنید.
(من را) رو به قبله صحیح دفن کنید، چون قبله در نجف اختلاف دارد. روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه کار است. یعنی العبد الحقیر المذنب و یا مثل این. پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر.
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگی میکنم، مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند.
با بصیرت باشند چون…