دا نوشته ی سیده اعظم حسینی
روز سی شهریور، دقایقی گفت: «به فرمانده مرزبانی از طرف بنیصدر دستور داده شده همه نیروها از پاسگاهها عقب بکشند. توپخانه اصفهان آمده در سی کیلومتری خرمشهر است. میخواهد شلیک کند.» ما گفتیم: «خب ما در نهرها و نخلستانهای مرزی میمانیم تا آتش توپخانه تمام شود.» اما نگذاشتند و گفتند: «دستور فرمانده است. گفته نیروها بروند پلنو، اینجا زیر ترکش توپها میمانند. بروند سه، چهار ساعت دیگر بیایند.» ناچار هفده، هجده کیلومتر عقب آمدیم. یک عده از بهبهانیها و خرمشهریهای سپاهی ماندند…