تخفیف!

رویای نیمه شب نویسنده مظفر سالاری

این داستان دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند.

۱۳۶.۰۰۰ تومان

شناسه محصول: 9786009545018 دسته:

جزئیات کتاب

وزن 232 گرم
ناشر

کتابستان معرفت

نویسنده

مترجم

سایز کتاب

نوع جلد

شومیز

تعداد صفحات

نوبت چاپ

چاپ صدم

 کتاب رویای نیمه شب اثر مظفر سالاری

مظفر سالاری در کتاب رویای نیمه‌شب، داستان دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. این کتاب را باید اثری عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی دانست.

درباره ی کتاب رویای نیمه‌شب

رویای نیمه شب نوشته مظفر سالاری است. سالاری در این کتاب داستانی عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی را روایت می‌کند. او در این اثر حکایت دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود. شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم علشق ریحانه می‌شود و داستان ادامه می‌یابد. هاشم می‌داند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین خاطر نیز جرات ابراز عشق را ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی می‌کند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهب‌ها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله می‌شود.
گفتنی است کتاب پیش‌رو محور چهارمین دوره مسابقه «کتاب و زندگی» است.

خواندن کتاب رویای نیمه شب را به چه افرادی پیشنهاد می‌کنیم؟!

مطالعه کتاب رویای نیمه شب را به علاقمندان کتاب‌های داستانی و عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.


بخشی از کتاب رویای نیمه‌شب

خلوت‌سرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالش‌های ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پرده‌ای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده می‌شد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگ‌ترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخ‌های طلا و نقره در میان گل‌های ارغوانی‌اش می‌درخشید
قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرنده‌ای این‌قدر ملوس و زیبا نیست.
چشم‌های حاکم از خوش‌حالی درخشید، اما بدون آن که خوش‌حالی‌اش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم.»

 

 

کتاب رویای نیمه شب را به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.

 

 

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]