سنگ کاغذ قیچی: داستانی جذاب و پركشش كه بايد بارها آن را خواند.
درباره کتاب:
آلیس فینی، داستانی حیرت آور و رازآلود را در کتاب سنگ کاغذ قیچی آورد. این کتاب توسط انتشارات آثار برات به چاپ رسید.
شروع این داستان، از زوج جوانی است که زندگی شان به مشکل خورد. و برای رفع آن، تصمیم گرفتند به دریاچه ای سفر کنند، اما ماجرا آنطور که فکر می کنند، نیست و خیلی یچیده تر است. آدام و کاملیا وقتی به مقصد می رسند و با چیزهایی رو به رو شدند. که اصلا انتظار آنها را نداشتند.
ماجرا ها بیشتر از این بود. و کسی آن دو را زیر نظر داشت. کسی که نمیخواست آنها خوشحال باشند.
این یک رمان عاشقانه نیست، داستانی هیجان انگیز است که نمی توانید پایان آن را حدس بزنید.
اگر به رمان های معمایی جنایی علاقه دارید سنگ کاغذ قیچی به پیشنهاد می شود.
بخشی از کتاب سنگ کاغذ قیچی:
هم من و هم او می دانیم که این سفر می تواند برای سر و سامان دادن به وضعیت زندگیمان آخرین شانس باشد. یا دست کم تلاش خودمان را بکنیم. مطلبی که شوهرم آن را فراموش نکرده است.این که شوهرم فراموش می کند من کی هستم، تقصیر خودش نیست.
آدام دچار نوعی اختلال عصبی است که به آن ناتوانی در شناسایی چهره افراد و خانواده می گویند. به این معنا که نمی تواند ویژگی و خصوصیات چهره افرادی که خودش را هم شامل می شود تشخیص دهد.
بارها این اتفاق افتاد که در خیابان از کنارم به حالتی عبور کرده که انگار من همسرش برایش آدمی ناشناس و غریبه هستم.
این نوع اختلال باعث بروز نوعی اضطراب اجتماعی می شود که پیامدهایش روی هر دوی ما اثر می گذارد. ممکن است او در یک مهمانی شرکت کند و دوستانش گرداگرد او را بگیرند و با این وجود نمی تواند حتی یک نفر از آنها را بشناسد. بنابراین من و او مدت زمان زیادی را در کنار هم به تنهایی سپری می کنیم. در کنار هم ولی جدا.
آدام ( سنگ کاغذ قیچی)
در حالی که طرف آشپزخانه می روم می پرسم؟
چی شد؟
قبل از اینکه آملیا جیغ بزند، صدای شکستن چیزی را شنیدم. و حالا می توانم ببینم که بطری آب از دستش افتاده و تکه تکه شده و روی سنگفرش کف اتاق پخش شد. و قلاده باب را می گیرم که پایش را روی خرده شیشه ها نگذارد و دوباره می پرسم.
چی شد؟ حالت خوبه؟
نه حالم خوب نیست، یک نفر آن بیرونه.
کی؟ کجا ؟
آملیا به پنجره اشاره می کند و می گوید:
پشت پنجره
به طرف پنجره می روم و به درون تاریکی زل میزنم – چیزی نمی بینم.
خوب الان دیگه رفته به محض این که جیغ کشیدم، فرار کرد. آملیا این را می گوید و سعی میکند خرده شیشه ها را بردارد. می گویم الان میرم بیرون و نگاهی به آنجا می اندازم.
نرو، مگه دیوانه ای؟ ما در میانه ی ناکجا آبادیم، چه کسی می داند که در آن بیرون چه خبر است؟ زهره ترک شدم. لعنتی و…
کتاب سنگ کاغذ قیچی را به همراه تخفیف ویژه از انتشارات آثار برات خریداری کنید.
کتاب های دیگر:
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.