غرش طوفان الکساندر دوما
درباره ی کتاب
کتاب غرش توفان ادامه ی رمان: «ژوزف بالسامو» و بیان تاریخ «فرانسه» در دوره ی «لوئی شانزدهم» و چگونگی شکل گیری و نهایتا انقلاب «فرانسه» در قالب یک داستان است. الکساندر دوما نویسنده ی کتاب غرش طوفان دوما به خاطر رمان های ماجراجویانه فراوانش یکی از مشهورترین نویسندگان فرانسه به شمار می رود. بسیاری از رمان های او، از قبیل «سه تفنگدار»، «ملکه مارگو» و «گردنبند ملکه» رمان هایی دنباله دار و سریالی هستند. او علاوه بر رمان نویسی، مقاله نویس، نمایش نامه نویس و خبرنگار پرتوانی بود.
سخن ناشر غرش طوفان الکساندر دوما
در باب ضرورت بازخوانی ذبیح الله منصوری
ذبیح الله منصوری از آن دسته مترجم مؤلفانی است که طرفداران و منتقدان بسیاری دارد.
او فعالیت مطبوعاتی را در نوزده سالگی (۱۲۹۳) آغاز کرد و تا سال ۱۳۶۵ که در ۹۰ سالگی درگذشت آثاری پرشمار «خلق کرد که اکثرا در زمره آثار پرفروش بوده و هست.
ذوق ادبی و تخیل او از کاه کوه می ساخت و همین نکته حتی در زمان حیاتش منتقدان بسیاری یافت.
می دانیم که بسیاری از این نقدها درست است و بسیاری شاید از روی کینه و سخت گیری؛
اما چه چیزی در کار است که خوانش دوباره آثار او را برای ما ضروری می کند؟
در پاسخ به این پرسش دو نکته را باید در نظر گرفت.
اول نکته ای است که زنده یاد کریم امامی در کتاب از پست و بلند ترجمه بدان اشاره می کند:
«راستی راستی آدم باید کتابفروش باشد تا قدرو قیمت ذبیح الله منصوری را بشناسد. من کتابفروش هروقت دست می کنم و از زیر میزیک سینوهه تمیز و خوشگل درمی آورم و با هزار منت به مشتری می دهم برایش طلب آمرزش می کنم. در این ایام کسادی و کمبود کاغذ و کم شدن تخفیف های فروش، فقط منصوری است که ما را نجات می دهد….
آیا زمان آن فرانرسیده است که این چهره عبوس و در عین حال برجسته مطبوعات معاصر را جدی بگیریم و در چندوچون احوالش تأملی بکنیم؟ «مترجم شهیر» و «نویسنده پولساز» هردو القابی است واقعا برازنده قلم کارساز این مرد سخت کوش و ظاهرا بی ادعا که هرچند خودش از میان ما رفته است، چنین مقدر به نظر می رسد که چندین میلیون واژه ای که از ذهن پرکارش بیرون جوشیده، سالهای سال خوانندگان فارسی زبان را مشغول کند».
بخشی از کتاب غرش طوفان الکساندر دوما
یک اصیل زاده سالخورده و یک خوان سالارپیر
در آغاز ماه آوریل سال ۱۷۸۴ میلادی سه ساعت وربع بعد از ظهر، مارشال دوریشلیواشنای قدیمی ما که در کتاب ژوزف بالسامو به خوانندگان معرفی شد بعد از اینکه رنگ ابروی خود را شست و به صورت خویش در آیینه که پیشخدمت وی نگاه داشته بود نگریست، با اشاره ای پیشخدمت را مرخص کرد و از جا برخاست و قبل از اینکه پیشخدمت از اتاق خارج شود گفت:
-بگویید خوان سالار بیاید.
طولی نکشید که خوان سالارکه لباس رسمی شغل خود را پوشیده بود وارد شد و سر فرود آورد و ریشلیوگفت:
-امیدوارم همان طوری که دستور دادم برای من شام خوبی تهیه کرده باشید.
-خوان سالارگفت: بلی آقا!
-ریشلیوگفت: آیا از صورت میهمانان مطلع شدید؟
-خوان سالارگفت: بلی آقا، من شماره آنها را به خاطر سپردم و می دانم که ۹ نفر هستند و ۹ سرویس باید برای آنها مهيا باشد.
-ریشلیوگفت: درست است، ولی سرویس داریم تا سرویس
-خوان سالارگفت: بلی عالی جناب، اما… ریشلی و حرکتی کرد که حاکی از عدم رضایت بود و گفت: آقا، کلمه «اما» یک جواب درست نیست، زیرا هر دفعه که من کلمه اما را شنیده ام، و در مدت ۸۸ سال عمر خود مکرر این کلمه به گوش من رسیده، گویی اینکه ذکر این بیان خوب نیست، مع هذا آزموده ام که همواره این کلمه، مقدمه یک جواب منفی یا دور از عقل بوده است.
-خوانسالارسر فرود آورد و سکوت کرد.
چرا ملت آماده شد
روزی که لویی پانزدهم، به مرض آبله، زندگی را بدرود گفت، ملت فرانسه یک آه تسلای عمیق از سینه برکشید؛
چون فهمید که دوره ولخرجی تمام شد و نیز دوره دیکتاتوری مقربین و منسوبین معشوقه های شاه، به اتمام رسید.
مردم در آن موقع می دانستند آنچه باعث بدبختی ملت فرانسه شده، پارتی بازی و ولخرجی و دیکتاتوری اطرافیان لویی پانزدهم و معشوقه های او و اطرافیان معشوقه های وی می باشد.
خود لویی پانزدهم، گرچه عیاش و ولخرج بود؛
ليكن اگر رؤسا می توانست که به امور مملکت رسیدگی کند، شاید به فکر ملت می افتاد و درهرحال خود او مردم آزار به شمار نمی آمد، بلکه اطرافیان او و اقربا و دوستان و هواخواهان، معشوقه های وی بودند که مردم را اذیت می کردند و حقوق افراد دیگر را غضب می نمودند.
روزی لویی پانزدهم وارد منزل معشوقه خود خانم دو پمپادور شد و پزشک خانم دو پمپادور، از دیدن شاه، طوری ترسید که نزدیک بود ضعف کند.
یکی از خانم ها که ندیمه خانم دو پمپادور بود، از او پرسید:
-شما چرا بر اثر دیدار شاه این طور تغییر حال دادید؟
-وی در جواب گفت: وقتی من فکر کردم که این مرد، با یک اشاره می تواند سرم را قطع کند، از او ترسیدم…
فهرست جلد 1 غرش طوفان الکساندر دوما:
- یک اصیل زاده سالخورده و یک خوان سالارپیره
- دو زن ناشناس
- یک افسر
- درراه ورسای
- منزل ملکه
- من وقتی که ملکه از خواب بیدار می شود
- دریاچه سوئیس
- ضیافت دوک دوريشليو
- یک صد لویی ملکه
- و…
این دوره ی چهار جلدی را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.