خرید داستان نوجوان به نام فرانکنشتاین
درباره ی کتاب فرانکنشتاین
فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است.
او با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ تر از یک انسان معمولی می سازد.
موجودی با صورتی مخوف و ترسناک است . بر همه جای بدنش رد بخیه های ناشی از دوختن به چشم می خورد .
این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان ، حتی خالقش از دست شرارت های او فرار می کنند.
هیولایی که خالقش نیز نمی تواند آن را کنترل کند . خود مقهور آن می شود.
تاثیر این داستان به حدی بود که این کلمه به صورت مدخلی در فرهنگ لغات درآمده است.
در داستان ، فرانکشتاین سازنده ی موجود است . مخلوق یک هیولا است. هیولا فقط هیولا است.
هیچ اسمی ندارد . اما به مرور زمان آن هیولا به نام خالق خویش به فرانکشتاین معروف شد.
بخشی از کتاب فرانکنشتاین :
تربیت من در خانواده طوری بود که کوچکترین واهمه ای از مرگ یا موجودات تخیلی نداشتم .
به یاد ندارم که شنیدن داستانی تخیلی مرا ترسانده باشد. تاریکی را اصلا ترسناک نمیدانستم .
از نظر من، گورستان جایی برای دفن بدن هایی بود که جان خود را از دست داده اند.
که دیر یا زود طعمه ی کرم ها می شدند. برای تحقیق در مورد علت فاسد شدن جسد، چاره ای نداشتم جز آن که بسیاری از وقتم را در سردخانه ها بگذرانم که شاید کمتر کسی حاضر باشد حتی در مورد آن فکر کند. .
در آن جا به چشم خود دیدم که چه گونه اجساد فاسد می شوند و چه طوریک جسد که روزی از طراوت و شادابی فراوانی برخوردار بود، لانه ی کرم ها می شود.
همچنین در آن جا توانستم پاسخ برخی پرسش هایم را در مورد فساد جسد بیابم.
اما ناگهان به کشفی بسیار مهم دست یافتم. حتی برای خودم هم آن قدر شگفت انگیز بود که گمان میکنم لحظاتی کاملا گیج شده بودم و هیچ چیز را متوجه نمیشدم.
من به واقعیتی دست یافته بودم. گرچه پیش از من بسیاری از دانشمندان در پی دستیابی به آن بودند، اما من اولین نفری بودم که افتخار کشف آن نصیبم شد.
مرا یک دیوانه نپندارید. آن چه میگویم به اندازه ی وجود خورشید در پهنه ی آسمان واقعیست.
شاید یک معجزه سبب کشف این حقیقت باشد.
اما گمان میکنم که راهی که در پیش گرفته بودم، راهی منطقی و روشن بود.
پس از چندین شبانه روز تحقیقات مداوم، من موفق به کشف رمز زندگی و تولیدمثل شدم و حتی خود را قادر می دیدم که به جسمی بیجان، حیات و زندگی ببخشم.
درباره ی مری شلی نویسنده ی کتاب فرانکنشتان
ری وول استونکرافت گادوین شلی، ۳۰ اوت ۱۷۹۷ متولد شد.۱ فوریه ۱۸۵۱ درگذشت. رمان نویس ، نویسنده ی داستان های کوتاه و سفرنامه نویس اهل انگلستان است. از مشهور ترین آثار او می توان به فرانکنشتاین اشاره کرد. ایده ی فرانکنشتاین در سال ۱۸۱۶ در سفر تابستانی به ژنو به همراه لرد بایرون، جان ویلیام پولیدوری و کلر کلرمون به ذهن مری شلی خطور کرد.مری شلی در ۳۰ اوت ۱۷۹۷ در سامرس تاون در لندن متولد شد. پدر او ویلیام گادوین، فیلسوف سیاسی و روزنامه نگار، و مادرش مری ولستون کرافت، فیلسوف فمینیست و نویسنده، بود.
مری شلی در سال ۱۸۱۴ با پرسی بیش شلی شاعر عاشقانه های مشهور، آشنا شد و با او ازدواج کرد و در سال ۱۸۱۸ به همراه هم به ویارجو ایتالیا رفتند. پس از مرگ شوهرش در سال ۱۸۲۲ به انگلستان بازگشت. فرانکشتاین نخستین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد.
مری شلی پس از بازگشت به انگلستان چندین داستان دیگر نوشت. داستان والپرگا (۱۸۲۳) که ماجرایی از زندگی در ایتالیای قرون وسطی را نقل می کند. مجموعه ی آخرین نفر (۱۸۲۶) که در یک سه گانه ، داستان علمی-تخیلی دیگری را روایت می کند. قرن بیست و یکم است. بیماری طاعون نسل بشر را نابود کرده. تنها یک نفر باقی مانده است، «آخرین نفر».مری شلی کتابی را با عنوان لادور در سال ۱۸۳۵ نوشت که در حقیقت به بیان زندگی شوهرش و دفاع از او اختصاص دارد.
کتاب فرانکنشتاین را به همراه تخفیف ویژه از انتشارات آثار برات خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.