تخفیف!

مرشد و مارگاریتا

مرشد و مارگریتا از سه مسیر داستانی مختلف تشکیل شده است: سفر شیطان به مسکو، به صلیب کشیده شدن مسیح در «اورشلیم» در زمان فروانرمایی پونتیوس پیلات و داستان عشق مرشد و مارگریتا.

۱۴۸.۰۰۰ تومان

شناسه محصول: 9786222581244 دسته:

جزئیات کتاب

وزن 457 گرم
ناشر

نیک فرجام

نویسنده

سایز کتاب

نوع جلد

شومیز

تعداد صفحات

نوبت چاپ

چاپ اول

درباره ی کتاب مرشد و مارگاریتا :

مرشد و مارگریتا (The Master and Margarita) معروف‌ترین اثر میخائیل بولگاکف (Mikhail Bulgakov) است. او نوشتن این رمان را سال 1928، سال‌های آغازین تاسیس اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرد. بولگاکف این کتاب را چندین بار بازنویسی کرد تا به نسخه‌ی دلخواهش برسد. او در نوشتن کتابش از نمایشنامه‌ی « فاوست» اثر «گوته» الهام گرفته است. هنگامی که او  چهار هفته پیش از مرگ در سال 1940 نوشتن این رمان را متوقف کرد، هنوز بعضی از جملات کتاب، تمام نشده رها شده بودند. همسرش کتاب را به پایان رساند و آن را برای چاپ آماده کرد. هرچند این کتاب زمان حیات نویسنده منتشر نشد اما پس از مرگش باعث ماندگار شدن نام او در تاریخ ادبیات شد.
مرشد و مارگریتا اولین بار از سال 1966 تا 1967 به صورت داستان دنباله‌دار زیر تیغ سانسورچی‌های نظام کمونیستی شوروی سابق در مجله مسکو منتشر شد و سال 1967 به صورت کتاب عرضه شد. از نسخه‌ی سانسور شده‌ی مرشد و مارگریتا با اینکه بخش‌هایی از آن حذف و اسامی بعضی اشخاص و مکان‌ها در آن تغییر داده شده بود؛ به شدت در روسیه استقبال شد. نسخه‌ی کامل کتاب 6 سال بعد به بازار آمد. آمازون مرشد و مارگاریتا  را در فهرست 1001 کتابی که باید قبل از مرگ خواند قرار داده است.
مرشد و مارگریتا در دو بخش نوشته شده است. بخش اول کتاب دو خط داستانی دارد. خط داستانی اول در مسکو سال 1930 آغاز می‌شود. شاعری به نام بزدومنی با سردبیری به نام برلیوز نشسته‌اند و درباره‌ی وجود یا عدم وجود «مسیح» صحبت می‌کنند. آن‌ها در همین مکان با ولند که تجسم شیطان در یک جسم انسانی است روبه‌رو می‌شوند. در ادامه داستان می‌فهمیم که ولند همراهانی هم دارند و آن‌ها اتفاقاتی عجیب‌ و غیر طبیعی را در مسکو رقم می‌زنند…
خط داستانی دوم به صلیب کشیده‌شدن مسیح است که ولند آن را برای برلیوز و بزدومنی روایت می‌کند. این بخش از داستان در «اورشلیم» و در زمان فرمان‌روایی پونس پیلات اتفاق می‌افتد. یسوعا ناصری یک زندانی است که متهم شده مردم را تحریک کرده تا پرستش‌گاهی را در اورشلیم آتش بزنند. حکم اعدام او صادر شده و پینوس پیلات باید آن را تایید کند. او درگیری ذهنی شدیدی دارد و احساس وابستگی روحانی به یسوعا رهایش نمی‌کند…
بخش دوم داستان درباره‌ی مارگریتاست، زنی که معشوقه‌ی مرشد است و همین عشق او را واردار می‌کند شوهرش را ترک کند. مرشد نویسنده‌ای است که رمانی درباره‌ی مسیح و پونس پیلات نوشته است.  او رمانش را برای موسه‌ی ادبی که برلیوز سردبیری آن را بر عهده دارد فرستاده است و آن‌ها رمانش را رد کرده‌اند. این اتفاق مرشد را ازلحاظ روانی پریشان می‌کند. نقطه‌ی مشترک بخش اول و دوم داستان شیطان (ولند) است.

درباره ی میخائیل بولگاکف نویسنده ی کتاب مرشد و مارگاریتا :

میخائیل بولگاکف Mikhail bolgakov نویسنده، نمایشنامه نویس و پزشک روسی است. او پانزدهم می سال 1891 در کیف پایتخت اکراین کنونی که آن زمان قسمتی از امپراطوری روسیه بود به دنیا آمد. او در دانشگاه کیِف؛ پزشکی خوانده است. بولگاکف پس از پایان تحصیلات برای گذراندن دوران خدمت سربازی به روستای نیکلسکی فرستاده شد. او خاطرات این دوران از زندگیش را در کتابی به نام «یادداشت‌های پزشک جوان روستا» نوشته است. میخائیل بولگاکف بعدها پزشکی را کنار گذاشت و فقط به نویسندگی پرداخت و به یکی از چهره‌های مشهور روسیه تبدیل شد. موزه‌ی بولگاکف در روسیه یکی از جذاب‌ترین موزه‌های ادبی جهان است. این موزه که در واقع همان آپارتمان سابق خود نویسنده است، در خیابان بولشایا سادووایای مسکو قرار دارد. در موزه‌ی بولگاکف شما می‌توانید تصاویری از کتاب مرشد و مارگریتا و همچنین المان‌هایی را ببینید که شما را دوباره به فضای کتاب می‌برد. سال 1982 سیارکی به نام بولگاکف – سیارک Bolgakov3469 – نام‌گذاری شد.
از آثار دیگر این نویسنده می‌توان به «دل سگ»، «برف سیاه»، «مرفین» و «تخم مرغ‌های شوم» اشاره کرد که در ایران به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. بولگاکف سال 1940 در گذشت. گورستان «نوودویچی» مسکو، محل دفن این نویسنده‌ی نام‌دار روس است.

در بخش‌هایی از مرشد و مارگریتا می‌خوانیم:

مارگریتا پروازش را از سر گرفت و دید رهبر ارکستر جاز که می‌کوشید با ارکستری که آهنگ لهستانی را می‌نواخت مبارزه کند، اکنون پشت سر او جنجالی راه انداخته بود و می‌خواست با پرتاب سنج‌ها نوازندگان آن ارکستر را از نواختن بازدارد و آن‌ها هم با اظهار ترسی خنده‌دار سرشان را می‌دزدیدند.
سر انجام رسیدند به پاگرد، همانجایی که «کروویف» شمع به دست توی تاریکی به استقبال مارگریتا آمده بود. اما حالا نور شدیدی که از لوسترهای کریستال خوشه مانند می‌تابید، چشم‌هایشان را خیره کرد. مارگریتا آنجا مستقر شد و ستونی از یاقوت کبود زیر بغلش قرار گرفت.
«کروویف» زمزمه کنان گفت :«اگر واقعا احساس خستگی می‌کنید، می‌توانید به آن تکیه بدهید.»
سیاه‌پوستی بالشتکی را زیر پاهای مارگریتا لغزاند که رویش تصویر سگی با رشته‌های طلا دست دوزی شده بود. آن وقت مارگریتا کوشید با وضوح بیشتری آنچه را دور و برش بود ببیند. «کروویف» و «عزازیل» با حالتی رسمی کنارش ایستاده بودند. کنار «عزازیل» سه مرد جوان حضور داشتند که قیافه‌شان مارگریتا را به یاد «آبادونا» انداخت. نسیم خنکی را پشتش احساس کرد، وقتی برگشت دید از دیواری مرمرین که پشت او قرار داشت، از فواره‌ای نوشیدنی می‌جهد و توی حوضچه‌ای پر یخ می‌ریزد. کنار پای چپش چیزی گرم و مخملین حس کرد، «بهیموت» بود.

 

کتاب مرشد و مارگاریتا را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.

رمان / رمان خارجی / رمان ادبی / ادبیات روسیه / میخائیل بولگاکف / انتشارات آثار برات / انتشارات نیک فرجام / تخفیف ویژه ی کتاب

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]