تخفیف!

پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید

ماجرای کهنه سربازی به نام ادی را روایت می‌کند که عمری را به افسردگی و تنهایی گذرانده و احساس می‌کند در تلۀ زندگی گرفتار شده است.

۵۷.۶۰۰ تومان

شناسه محصول: 9786222580964 دسته:

جزئیات کتاب

وزن 186 گرم
ناشر

نیک فرجام

نویسنده

مترجم

سایز کتاب

نوع جلد

شومیز

تعداد صفحات

نوبت چاپ

چاپ اول

درباره ی کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید:

کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید اثر میچ آلبوم، رمانی روانشناسانه است که رازی سر به مهر دارد. این کتاب ماجرای کهنه سربازی به نام ادی را روایت می‌کند که عمری را به افسردگی و تنهایی گذرانده و احساس می‌کند در تلۀ زندگی گرفتار شده است.
او تعمیرکار ماشین‌های یک شهربازی است و روزهای خاکستری زندگی‌اش در کار و حسرت خلاصه شده‌اند؛ تا اینکه در سالروز هشتاد و سومین تولدش، حین تلاش برای نجات جان یک دختر بچه جانش را از دست می‌دهد و به بهشت می‌رود. سپس پنج نفر از آشنایانی که پیش از او درگذشته‌اند، رازهای زندگی‌اش را برملا می‌کنند و مسیر حیات باقی او را برای همیشه تغییر می‌دهند.
شاید به نظر عجیب برسد ولی این داستان از آخر آن شروع می‌شود؛ اما همۀ آخرها می‌توانند خود شروعی دوباره باشند. ما فقط این را به وقتش نمی‌فهمیم. کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید (The Five People You Meet in Heaven) برای همۀ خواننده‌ها جذاب خواهد بود، چرا که سعی دارد وجه دیگری از بهشت به نام آگاهی از چراهای زندگی را به ما نشان دهد.
ادی در هنگام مرگ، مردی با پشت‌خمیده، موی‌سفید، گردن‌کوتاه، سینۀ برآمده، ساعدی‌کلفت و آثار خالکوبی محو‌شده روی شانۀ راست بود. پاهایش دیگر لاغر و رگ‌دار شده و زانوی چپ مصدوم در جنگ‌اش، حالا دیگر با مرور زمان آرتروز هم گرفته بود. دیگر بدون عصا قادر به راه رفتن نبود. چهره‌اش آفتاب‌سوخته، ریش‌هایش سفید و فک پایینش جلو آمده، طوری که او را مغرورتر از آنچه که بود، نشان می‌داد. سیگارش را پشت گوش چپش می‌گذاشت و دسته کلیدش را به کمربندش می‌بست. کفش‌هایش زیرۀ کائوچو داشتند و همیشه کلاهی کتانی به سر داشت. لباس کار قهوه‌ای کم‌رنگش، مشخص‌کنندۀ نوع کارش بود.
او سرپرست تعمیرکاران پارک رابی‌پیر و وظیفه‌اش تعمیر و نگه‌داری وسایل بازی در آن جا بود. هر بعد از ظهر در پارک قدم می‌زد و همۀ ‌قسمت‌ها را از بازی چرخ عصار گرفته تا سرسرۀ آبی کنترل می‌کرد. صفحات شکسته، پیچ ‌و مهره‌های شل‌شده و میخ‌های فولادی کهنه را پیدا می‌کرد و تعمیرشان می‌کرد. گاهی یک دفعه مات و بی‌حرکت یک جا می‌ماند. مردمی که از کنارش رد می‌شدند، تصور می‌کردند مشکلی برایش پیش آمده، اما در واقع او فقط داشت به صدای وسایل بازی گوش می‌کرد، همین. او همیشه می‌گفت: «پس از این همه سال کار کردن، حالا دیگر می‌توانم خرابی وسایل را حتی از صدای‌شان تشخیص دهم».
میچ آلبوم (Mitch Albom)، نویسندۀ یکی از پرفروش‌ترین کتاب دنیا یعنی سه‌شنبه‌ها با موری است. او در این کتابم همۀ باورهای ما را نسبت به دنیای پس از مرگ تغییر می‌دهد و زندگی این دنیای ما را معنی می‌بخشد. او بیشتر به خاطر داستان‌های روانشناختی و الهام‌بخش معروف است. منتقدان جهان به خاطر موضوع آثارش که بیشتر در خصوص مرگ و زندگی ماوراءطبیعه است، او را نویسندۀ رمان‌های روانشناسی نامیده‌اند.

 

جملات برگزیده کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید:

– عدالت، بر زندگی و مرگ حاکم نیست.

– در هر زندگی، تصویری از عشق واقعی وجود دارد.

– مرگ پایان همه چیز نیست اما ما فکر می‌کنیم هست.

– می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.

 

بخشی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید :

 

ادی به سال‌های پس از خاکسپاری پدرش فکر کرد. به اینکه چطور هرگز چیزی به دست نیاورد. و هرگز به جایی نرفت. ادی در همه‌ی آن سال‌ها، زندگی مشخصی را تصور کرده بود، زندگی‌ای که می‌توانست این‌طور باشد، زندگی‌ای که اگر مرگ پدرش و ضعف‌های پی در پی مادرش نبود، مال او می‌شد. سال‌ها آن زندگی را در خیالش پرستید و پدرش را مسئول تمام چیزهایی که از دست داده بود، می‌دانست. از دست دادن آزادی، کار، امید. هرگز از کار کثیف و خسته کننده‌ای که پدرش برایش گذاشته بود، بالاتر نرفت.
ادی گفت: «وقتی مُرد، بخشی از وجودم رو با خودش برد. بعد از اون درجا زدم.»
روبی سرش را تکان داد. «پدرت دلیل ترک نکردن پیر نیست.»
ادی به او نگاه کرد. «پس چی بود؟»
زن دامنش را تکاند. عینکش را تنظیم کرد. به راه افتاد و گفت: «هنوز دو نفر دیگه هستند که باید ملاقات کنی.»
ادی سعی کرد بگوید: «صبر کن.» اما بادی سرد صدا را در گلویش خفه کرد. سپس همه جا سیاه شد.
روبی رفته بود. ادی دوباره بالای کوه، بیرون غذاخوری، در برف‌ها ایستاده بود.
مدتی تنها در سکوت منتظر ماند. فهمید پیرزن دیگر بر نمی‌گردد. سپس به سمت در برگشت و آن را آهسته باز کرد. صدای جیرینگ جیرینگ ظروف نقره‌ای چیده شده را شنید. بوی غذاهای تازه طبخ شده، انواع گوشت‌ها، نان‌ها را حس کرد، و روح تمام کسانی که در پیر مرده بودند و با هم گرم صحبت و نوشیدن بودند.
ادی که می‌دانست برای چه آنجاست، با تردید قدم برداشت. به سمت راست چرخید، به سمت غرفه‌ای که روح پدرش آن جا بود و سیگار برگ می‌کشید. لرزشی در خود احساس کرد. به پیرمردی فکر کرد که در شب از پنجره بیمارستان آویزان شده و در تنهایی جان می‌دهد.

 

کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید اثر میچ آلبوم را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.

0/5 (0 نظر)