کتاب رام الله اثر مایا ابوالحیات برنده ی جایزه قلم انگلیسی است. این اثر مجموعه ی یک شهر در داستانهای کوتاه است.
این کتاب دربارهی منطقهای در فلسطین به نام رام الله سرزمینی که در اشغال اسرائیل است.
درباره ی کتاب رام الله اثر مایا ابوالحیات
یادداشت مترجم
من نمیدانم رام الله کجاست شما میدانید؟
ویکی پدیا گفته شهری است در کرانه باختری رود اردن که مرکز تشکیلات خودگردان فلسطین است.
این کتاب به من گفت که این شهر پایتخت نیست، ولی همه وزارت خانه های مهم در این شهر قرار دارند و یاسر عرفات چندین سال در همین شهر پناه گرفته بود، و ارتش اشغالگر روز و شب بر سرش میکوبیده است.
کتاب رام الله به من گفت مردم این شهر همه روز عین راه بندان های تهران با ایست و بازرسی دست به گریباناند.
این کتاب به من گفت که مردم این شهر هم گاهی راه خانه شان را اشتباه میگیرند و سر از جاهای عوضی در می آورند.کتاب به من گفت که این شهر چند دانشگاه دارد. و بیشمار دانشجو که وسط تیر و گلوله درس میخوانند. درسی که شاید روزی به درد آن خاک خون خورده بخورد.
کتاب رام الله به من گفت که این شهر هم کافه ،دارد، جایی که یک مشت روشنفکر وسط هیاهو و بگیر و ببند با هم جمع میشوند. و نقشه فردایی را میکشند. که شاید سبز و روشن باشد وقتی این کتاب را خواندم، تازه فهمیدم که میشود.
در میان رگبار گلوله گل کاشت و مراقبش بود و امید داشت. امید به روزی که سپیدتر از امروز است. روزی که دیگر ارتش اشغالگری بالای سرت نباشد. که بتوانی باز همان قصه های قدیمی همان خاطره های قدیمی و همان آهنگهای قدیمی را سر کنی و دمی آسوده بنشینی و به گذر آرام و آرامش بخش عمر نگاه کنی.
درباره موضوع کتاب رام الله اثر مایا ابوالحیات
شهرها آشکارترین نشانههای تمدن بشری هستند. که در هر کنج آنها میتوان رنگی از خواستهها هدفها پیشرفت و کاستی و به یک عبارت تجلی زندگی بشر را در روزگار نو دید، از این چشم انداز شاید دور نیست اگر بگوییم شهرهای داستانهای نویسندگان خود یکی از شخصیتهای بنیادی پیشرو در قصه اند.
کتاب رام الله اثر مایا ابوالحیات با در نظر گرفتن همین نکته گرد هم آمده و کوشیده شد که در هر مجلد آن یکی از شهرها را که پاشنه گردش داستان است به چشم ببینیم. تا به یاری ناشر این مجموعه کتابها در آن شهر بگردیم. و دلتنگیها و شادی هایی که آدمها در هر گوشه اش پنهان کرده اند لمس کنیم.شهرهای مجموعه یک شهر در داستانهای کوتاه این هاست.
بخشی از کتاب
پایان تلخ،محمود شکیرا
مرد حالا دیگر توی شهر زندگی میکرد. ولی هنوز حس و حال دهکده در وجودش مانده بود. و خودش را یک پا دهاتی میدید. توی خیابان راه می رفت و در فکر دختر همسایه که امروز، همان وقتی که او داشت آماده میشد بیرون بزند، در خانهاش سبز شده بود.
انگار حساب رفت و آمدهای او را خوب داشت. دختر گفته بود که مادر و پدرش رفتهاند بیرون و تا عصر برنمی گردند. و او دوست دارد دعوتش کند تا بروند خانه شان در باغ با هم قهوه ای بخورند.
حاتم هم دهان باز کرده بود که باید برود بازی را ببیند. و این برایش از همه چیز مهمتر است. و نگاه پرسرزنش دختر را به هیچ گرفت و رفت. به میدان مناره که نزدیک میشد در این اندیشه فرورفت که این شهر چه خدمات مخفی دیگری هم داشته که او باید کشفشان کند.
دختر همسایه می خواست مثل عزیزه خودش را به او بنمایاند ولی حساب عزیزه سوا بود. از همه دنیا و او هرگز عزیزه را فراموش نمیکرد. حتی اگر دنیایی میانشان فاصله بیفتد. دمی ماند و به او فکر کرد. و بعد به دهکده و بعد گذاشت که چشم و حواسش از مردم اطرافش پر شود.
فهرست کتاب رام الله اثر مایا ابوالحیات
- یادداشت مترجم
- دربارهی مجموعه داستان های یک شهر در داستان های کوتاه
- و دبیران این کتابها
- پیش گفتار
- عشق در رام الله
- پایان تلخ
- سرگرمی رایگان
- یک رابطه مبهم
- جلسه در باران
- آغاز یک فاجعه
- سوگند زن
- رازهای جاری در خیابان های شهر
- از خانه ام برو بیرون
- باغی که فقط از آسمان می نوشد
- زن اسب
- آی شفا بخش بدیعه
- سرده، سرده! رام الله، رام الله!
- دریا
- در ایست و بازررسی قلندیا
پیشنهاد کتاب:
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.