تخفیف!

نگاهبان

پنجاه خاطره از نیروهای نگهدارنده اسیران عراق در ایران

۴۰.۰۰۰ تومان

شناسه محصول: 9786000349240 دسته:

جزئیات کتاب

وزن 300 گرم
ابعاد 21 × 14 × 21 سانتیمتر
ناشر

سوره مهر

نویسنده

سایز کتاب

نوع جلد

شومیز

تعداد صفحات

نوبت چاپ

چاپ اول

کتاب نگاهبانان پنجاه خاطره از نیرو های نگه دارنده ی اسیران ایرانی در عراق است. نگاهبانان روایت زندگی را آن گونه برایم گفتند که می خواهم صدایشان را به گوش همه برسانم. صدایم در گلویم مانده است. ولی قلم در دست برای تان از زندگی در اسارت، مهربانی و ایثار در اردوگاه هایی می نویسم که برچسب شان اردوگاه جنگی است. این کتاب داستان اسارت و غم های آن را برای شما بازگو می کند.

خرید کتاب ف.ل.31 کتابی درباره ی زندگی نامه شهید مهدی باکری 

 

درباره ی کتاب نگاهبانان

در این کتاب، نویسنده بعد از یک سال گفت و گو با نیروهای نگهدارنده اسیران عراقی، خاطرات کوتاه آن ها را جمع آوری و بازگو کرده است و…
این‌کتاب سندی از نگاه متفاوت نیروهای ایرانی به اسرای عراقی در طول هشت سال جنگ تحمیلی است و به بیان خاطراتی از اردوگاه‌های اسرای عراقی در ایران از زبان نگهبانان و فرماندهان این اردوگاه‌ها می‌پردازد. برخی دیگر از کتاب های دفاع مقدس…
در تهیه مطالب این‌کتاب، اصغر عزیزی، که عضو کمیسیون نگهداری از اسیران عراقی بوده، واسطه آشنایی و گردآوری اطلاعات و مصاحبه نویسنده با نیروهای نگهدارنده اسرای عراقی در دفتر ادبیات و مقاومت حوزه‌ هنری می‌شود. در نتیجه ساعت‌ها می‌نشینند و از خاطرات اسیران عراقی صحبت می‌کنند و نویسنده هم همه روایت‌ها را ضبط می‌کند و گاهی پرسش‌هایی مطرح می‌کند که راوی‌ها با کمک عزیزی جواب می‌دهند.
کتاب نگاهبانان - انتشارات آثار برات

بخشی از کتاب نگاهبانان

گربه ها

سرهنگ احمد حافظ اکبریان

در میدان صبحگاه قدم میزنم، آفتاب همه جای پادگان پرندک پهن شده است. گرمایش را احساس میکنم. محوطه خلوت است. اسیران عراقی هنوز از آسایشگاه ها بیرون نیامده اند. همین فرصتی است که قدم بزنم و تنم را به گرمای آفتاب اینجا بسپارم. فکر میکنم، به آن اسیر عراقی که هیپنوتیزمم کرد. امروز صبح زود رفتم توی آسایشگاه کلاهدوز برای اسیران حرف زدم و از آن ها خواستم مقررات را رعایت کنند. احساس کردم دارد خوابم میگیرد.
به قیافه اسیرهای عراقی که دقت کردم. اسیر هادی صدام را دیدم که چشمان دریده اش دارد مرا هیپنوتیزم می کند. حرف هایم را کوتاه کردم. وقتی از آسایشگاه بیرون آمدم احساس سبکی کردم. سنگینی نگاهش داشت مرا خواب میکرد. به دفترم آمدم دستور دادم اسیر هادی صدام را بیاورند. با پایی که می لنگید به اتاقم آمد آخرش هم نفهمیدم پایش چه ایرادی دارد. یا تظاهر میکرد بعد از مداوا هنوز پایش میلنگد، که مبادله شود و برود و…
کتاب نگاهبان را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
0/5 (0 نظر)