درباره ی کتاب :
اردیبهشت اثر محمدرضا حدادپور جهرمی
در کتاب اردیبهشت از طرح و برنامه و اقدامات دشمنان در داخل کشور بحث می کند.
وقتی قرار است اوضاع و احوال دشمن را بخوانیم دو حالت وجود دارد: اول مطالعه ریشه های تفکر و جریان شناسی فکری و سیاسی آنهاء
دوم مطالعه روش ها و آنچه در میدان عمل و عرصه اجتماعی رخ میدهد.
در خصوص جریان موسوم به سلطنت طلب ها، در کتاب «کف خیابون ۲» به مطالعه ریشه های فکری و اصول ابتدایی آنچه در میدان عمل انجام میدهند پرداختیم
و در «اردیبهشت»، از طرح و برنامه و اقدام آنان در داخل کشور صحبت شده است و ان شاء الله در مستند داستانی «تقسیم»، به ابعاد خارجی و منطقه ای فعالیت های آنان خواهیم پرداخت. دیگر رمان های ایرانی …
کتاب اردیبهشت را به کسانی که به مستند های داستانی علاقه دارند پیشنهاد می کنیم.
مقدمه کتاب اردیبهشت :
کشورم ایران در طول تاریخ چندین هزارساله خود، شاهد خصومت دشمنان مختلفی بوده است .
هرکدام با انگیزه و روش های خاص خود به دشمنی با آن پرداخته اند. بعضی غارت کردند و بردند.
بعضی دیگر ذره ذره از خاک وطنم را جدا کردند. عده ای هم به تاراج فرهنگ و عقاید ملتم پرداختند.
آنها چه خیانت ها که مرتکب نشدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در طول عمر با برکت چهل ساله انقلاب، هم چنان دشمنان بشریت از هیچ جنایت و خیانتی فروگذار نکردند و تلاش کردند
ابتدا اقدام به جذب مردم نمایند و سپس خواب پریشان سرنگونی نظام اسلامی را در اذهان مریض خود بپرورانند.
(این کتاب در اصل، همان کف خیابون ۳ هست که بنا به پیشنهاد کارشناسان ما (چون منجر به اغتشاش نشد و بچه ها موفق شدند در نطفه، فتنه را خفه کنند)
اسمش هم تغییر کرد و به علت توطئه ای که در متن کتاب توضیح داده شده، به نام اردیبهشت تغییر کرده است.)
چنین بوده که ما مفتخر به تقدیم هفده هزار شهید ترور، از این ملت بیگناه، در غیر از جنگ و هزاران هزار شهید و مفقود در جنگ باشیم.
آنچه در مجموع در اختیار مخاطب قرار می گیرد عبارت است از
اولا اکثرو اغلب دشمنان اسلام و انقلاب از خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ایران هدایت و تغذیه می شوند . اتصال به سرویس های خارجی در رأس روابط و ضوابط آنان قرار دارد.
ثانيا دشمنی آنان با اساس ایران و ملت شریف ایران است .دعوا بر سر سیاست و حکومت و تغییر و امثال آن در مراحل دوم و سوم قرار دارد.
ثالثا هیچ دشمنی بدون برنامه و عده و غده وارد معرکه نمیشود. همچنین قرار نیست نیروهای خارجی برای اغتشاش و فتنه وارد کنند، بلکه بهترین، کم هزینه ترین و مؤثرترین سواره نظام و مجری توطئه ها را از همین مردم ناآگاه و خسته انتخاب و تربیت می کنند و به جان خود ملت می اندازند.
اما در این میان هوشیاری، دقت و سرعت نیروهای جان برکف انقلاب و اسلام و سربازان و پاسداران گمنام امام عصر،
ارواحنافداه، در کشف، خنثی سازی و نابودی توطئه های سرویس های بیگانه و فتنه های آخرالزمان حقیقتا ستودنی است.
تا جایی که در «کف خیابونا» تجربه مرحله کشف و کنترل بود و حتی در این راه شهید دادیم و نام شاهرودی و کد ۲۳۳ از خاطره اهل فن بیرون نخواهد رفت.
در کف خیابون ۲» علاوه بر کشف، کنترل و مدیریت حرف اول را می زند و در اردیبهشت» از کنترل و مدیریت به همراه مؤلفه نفوذ در بدنه دشمنان پرده برداشته می شود
و در «تقسیم» سخن از نفوذ در عمق راهبردی دشمن و نابودی پایگاه های آنان در منطقه است.
بخشی از کتاب اردیبهشت اثر محمدرضا حدادپورجهرمی:
قسمت اول گرگان – پارک جنگلی النگدره – عصر – ساعت 16
وای دیدمش! طبق مشخصاتی که از او داشتم همان خانم فوق العاده نایس و جیگری بود که فکر می کردم.
دروغ چرا؟ از آن چیزی هم که فکرش را می کردم بهتر بود. رفتم جلو. دو سه تا نیمکت آن طرف تر نشستم.
تپش قلب داشتم. در مخ زنی بر طولانی دارم، اما لحظه ای که او را دیدم مانده بودم چطوری جلو بروم و شروع کنم.
پسرهایی مثل خودم که سروگوششان می جنبد می دانند چه می گویم. مثلا حواسم به او نبود، اما وراندازش می کردم.
خود خدا از دل شيطان من خبر داشت و دمش گرم!
چون آن روز خودش و فرشته ها و ملائکش دلشان با من صاف بود و راه توله سگ کوچولو و پشمالوی دختره را به طرف نیمکت من کج کردند.
آن توله سگ میدوید و دختره هم پشت سرش چند قدمی دوید. دویدن توله سگ و دختره که صحنه دارترین تصویر پارک بود و توصیف و تصورش صلاح نیست،
هم از چشمانم دل می برد و هم ترس و تردید را از دلم دور کرد. به دستور عقل مست و فلزخرابم، به محض این که سگه به جلوی پاهایم رسید،
ساق دستم را زیرشکمش بردم و بلندش کردم. سگه که خیلی نرم و تپل بود تا دید بلندش کردم و در بغلم است،
به چشمانم زل زد و یک حالت خاصی در چشمانش بود: «بفرما پدرسوخته چشم چرون! دیدی چطوری دختره را به طرفت کشوندم؟»
قسمت سوم- اردیبهشت
صبح ساعت ده ، از خواب بیدار شدم . کلا روزهایی که خیلی کار داشته باشم و بخواهم شاخ فیلم را بشکنم ساعت ده بیدار می شوم. وگرنه معمولا برای صرفه جویی هم که شده ساعت چهار بعد از ظهر که بیدار شدم صبحانه و ناهار و عصرانه را با هم می زنم.
دو سه تا لقمه خوردم .فورا با آرایشگاه قرار گذاشتم . تا رسیدم ساعت دوازده بود . تا درستم کرد ، دو بعد از ظهر شد. بنده ی خدا کار داشت .سر و صورت و ابرو و شست و شو و یک ماسک ساده و… به اندازه ی چهار بار سلمانی ساده ی همیشگی ام از من پول گرفت . من هم که جانم داغ بود یک چیزی اضافه گذاشتم رویش و با یک لبخند جنتلمنی آرایشگاه را به مقصد حمام ترک کردم…
کتاب اردیبهشت را به همراه تخفیف ویژه ی آن از انتشارات آثار برات خریداری کنید.