معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی محمدرضا شادمان :
کتاب حکایت دولت و فرزانگی محمدرضا شادمان اثر مارک فیشر در زمینهی روانشناسی نوشته شده و یکی از مشهورترین کتابهای یک صده گذشته به شمار میآید.
موضوع کتاب حکایت دولت و فرزانگی (The instant millionaire: a tele of windom and wealth) زندگینامهی جوانی تیزهوش است که قصد منتشر کردن کتابهای خود و کسب درآمد از این راه را دارد اما با مشکلات زیادی در تحقق این هدف رو به رو میشود.
حتما تا به حال به فکر پولدار شدن و راههای رسیدن به آن افتادهاید. این کتاب نیز دارای متن و هدف یکسان و هدف نفر اول موجود در داستان پولدار شدن و مشهور شدن است. کتاب حکایت دولت و فرزانگی از پانزده حکایت تشکیل شده است. «حکایت به حبس افتادن جوان»، «حکایت ارزش تاثیر از خود»، «حکایت یادگیری نیکبختی و زندگی»، «حکایت آموزش ایمان»، «حکایت آموزش تمرکز بر هدف» برخی از حکایتهای این کتاب هستند.
آیا افراد موفق نسبت به کسانی که تنها در فکر موفقیت هستند، بیشتر تلاش میکنند؟ آیا این افراد باهوشتر، خوششانستر و شجاعترند؟ آیا موفقیت در زمینهی اقتصادی برای ما شادی به همراه میآورد؟ اگر شما هم جزء افرادی هستید که به دنبال تغییر در نگرش و دستیابی به اهداف بزرگی مثل کسب ثروت در زندگیتان هستید؛ کتاب حکایت دولت و فرزانگی یکی از بهترین کتابها در حوزه موفقیت و روانشناسی ثروت است. کتاب در قالب داستان و با لحنی سرگرم کننده، راهکارها و اصول کاربردی موفقیت را در کسب ثروت به خوانندگان ارائه میدهد.
چرا باید کتاب حکایت دولت و فرزانگی محمدرضا شادمان را بخوانیم؟
حکایت دولت و فرزانگی، داستان است. اما داستانی عمیق که به مخاطبانش جرات و جسارت تغییر کردن میبخشد. مانند یک راهنما در کنارشان گام برمیدارد تا انگیزهشان را تقویت کند و مسیر پیشرویشان را روشن کند. به شما نشان میدهد کجای راه را اشتباه طی کردهاید و مسیر پیشرفتتان را مشخص میکند.
این کتابی است که بارها و بارها به آن مراجعه میکنید، داستانی که هربار حرف تازهای برای زدن دارد و میتوان بارها در زیر جملاتش خط کشید، کنارش یادداشت کرد و نکاتش را با دیگران هم در میان گذاشت.
کتاب حکایت دولت و فرزانگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
حکایت دولت و فرزانگی اثری است که میتواند توجه تمام علاقهمندان به کتابهای حوزه موفقیت و خودیاری را به خود جلب کنید. اگر دوست دارید پیشرفت کنید، ثروت و موفقیت را به زندگیتان راه بدهید و جسارت تغییر کردن را دارید، حکایت دولت و فرزانگی را بخوانید.
بخشی از کتاب حکایت دولت و فرزانگی محمدرضا شادمان
جوان باهوشی بود که میخواست ثروتمند شود. سرشار از نا امیدی و موانعی تردید ناپذیر بود، اما هنوز به ستاره بخت خود باور داشت.
درحالیکه منتظر بخت و اقبالش بود، به عنوان دستیار مدیر حسابداری در شرکت تبلیغاتی کوچکی کار میکرد. حقوقش کافی نبود و مدتها بود که فکر میکرد کارش رضایت چندانی برایش به همراه ندارد. دیگر دلش به کار نمیرفت.
در فکر این بود که مشغول کار دیگری شود، شاید کتاب یا داستانی بنویسد که مشهور و ثروتمندش کند و مشکلات مالیاش را یکباره برای همیشه پایان دهد. اما آیا جاه طلبی او کمی غیر واقع بینانه نبود؟
آیا واقعأ دارای استعداد و فنون کافی برای نوشتن کتابی پرفروش بود؟ یا صفحات کتاب با مطالبی حاکی از سرگردانی غمناک نامتمرکز بدبختی و فلاکت درونش پر میشدند؟
هر دوشنبه صبح نمیدانست که چگونه یک هفته دیگر را در اداره دوام میآورد!
دائم از انبوه پروندههای انباشته شده روی میزش، و از نیاز ارباب رجوعانی که خواهان فروش سیگارها و اتومبیلها ونوشابههایشان بودند، احساس بیگانگی میکرد.
شش ماه قبل نامه استعفایش را نوشته بود و بارها با استعفا نامههایی که در جیبش میگذاشت به اتاق رئیساش میرفت. اما هیچ وقت نتوانست این کار را بکند. مضحک بود، اگر سه یا چهار سال پیش بود، تردید نمیکرد، اما انگار، حالا نمیداند که چه بکند!
چیزی او را عقب نگه میداشت، آیا یک نیرو بود یا ترس مطلق؟
این کتاب( حکایت دولت و فرزانگی محمدرضا شادمان ) را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.