درباره ی کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع :
کتاب عقاید یک دلقک ترجمه ی رضا زارع توسط انتشارات الینا در ۳۰۴ صفحه به چاپ رسید.
کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع، تالیف هاینریش بل، روایت زندگی «هانس شنیر»، فردی از یک خانواده متمول با طرز فکری منحصر است. هانس به عنوان یک دلقک مشغول به کار است.
شنیر به نظر خود از بیماری افسردگی، سردرد، تنبلی و تک همسری رنج میبرد. تنها قادر است در کنار یک نفر آرامش یابد. نه هیچکس یا بهتر بگویم، هیچ زن دیگری. «ماری»؛ دختری است کاتولیک و بسیار مذهبی. علیرغم احساس گناه، شش سال با «هانس» زندگی میکند. بدون این که با او ازدواج نماید. از نظر دلقک، ازدواج روی کاغذ امری است واهی و دین همچون سایر عقاید، مسألهای شخصی بوده که اجازه دخالت و ورود به حریم افراد را ندارد.
«هانس» اعتقادی غیر از اعتقاد حاکم را در پیش دارد و این سبب میشود نه او جامعه را بپذیرد و نه جامعه او را.
داستان کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع :
در واقع داستان کتاب از آن جا آغاز میشود که «ماری» تحملش تمام شده و دلقک را بدون هیچ توافق یا گفتگویی رها کرده و با شخص دیگری به صورت رسمی ازدواج میکند. «هانس» هم که به نظرش معنا و مفهوم ازدواج، با هم بودن و چیزی فراتر از ثبت در یک برگه بلکه یک نوع تعهد قلبی است، «ماری» را به خیانت و زنا متهم کرده، دچار افسردگی شده و به قولی ادبی «عقده دل میگشاید» و به نوعی با خواننده درد دل مینماید. در واقع در کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع ریاکاریها و تلخیهای دنیا از پس صورتک یک دلقک مطرح شده و اگرچه در زمره داستانهای عشقی طبقهبندی میشود، اما دارای مضامین انتقادی و اعتقادی بسیار عمیقی است.
بخشی از کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع :
من هیچ وقت معلمین خود را به خاطر ماندن در مدرسه ملامت نکردم و در این بین تنها کسانی را که مقصر می دانم، پدر و مادرم هستند. این اندیشه که «او باید دیپلمش را بگیرد»، در حقیقت موضوعی است که برای یک بار هم که شده کمیته ی مرکزی جمعیت آشتی دهنده ی نژادهای متضاد باید به آن بپردازد. این اندیشه درواقع یک مسأله ی نژادی به شمار می آید. عناوینی مثل دیپلم، غیر دیپلم، معلم، دبیر، لیسانسه، غیر لیسانسه و …
وقتی پدر تسوپفنر شعرش را تمام کرد، بعد از چند دقیقه ای سکوت درحالی که لبخند می زد پرسید: «کسی در مورد شعری که خواندم نظری ندارد؟ »
من سریع از جای خود بلند شدم و گفتم: «به نظر من شعر خیلی خوبی بود». تمام کلاس پس از شنیدن نظر من زدند زیر خنده، به جزء پدر تسوپفنر. او نخندید. لبخند زد، ولی نه لبخند تمسخرآمیز. حس میکردم که او مرد متینی است، ولی کمی خشک به نظر می رسید. من خیلی پسرش را نمی شناختم، ولی شناختم از او بیشتر از پدرش بود. یک روز که در حال بازی فوتبال با دوستانش بود، کنار زمین ورزش ایستادم و مشغول تماشا شدم. او صدایم کرد و گفت:
نمی خواهی با ما بازی کنی؟» من سریع پذیرفتم و به عنوان گوش چپ در آرایش تیمی قرار گرفتم که در مقابل تسویفتربازی می کرد. بعد از تمام شدن بازی پرسید: «نمی خواهی با ما بیایی؟» گفتم: «کجا؟» گفت: «به محفل شبانه ی ما». ولی وقتی من گفتم: «من که کاتولیک نیستم». او خندید و بقیه هم زدند زیر خنده. تسوپفنر گفت: «ما سرود می خوانیم و مطمئن توهم مایلی که سرود بخوانی». گفتم: «بله، ولی من دو سال در مدرسه شبانه روزی بودم و از این محفل های شبانه حالم به هم می خورد». گرچه او خندید، ولی معلوم بود که از دستم ناراحت است. او گفت: «ولی اگر مایل بودی دوباره برای بازی فوتبال پیش ما بیا» .
دانلود PDF عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع
کتاب عقاید یک دلقک ترجمه رضا زارع را به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.