درباره ی کتاب فصل وصل :
فصل وصل درباره ی اتابک، مردی که با تلاش فراوان و بعد از سالها تلاش، استاد دانشگاه شده و در آستانهی چهل سالگی، کاملاً موفقه، در زندگی مشترکش با الهه به بنبست میرسه، بنبستی که نتیجه اشتباهات مشترک هردوی اونهاست. اتابک در تصمیمی عجولانه، سعی میکنه شرایط رو به نفع خودش عوض کنه، در حالی که مقصر اصلی این اتفاق…
قسمتی از کتاب فصل وصل:
تکان اتابک را از گوشه چشم دید. چرخیدنش سمت او و نفس گرفتنش را هم؛ اما هنوز نمی توانست از جایش تکان بخورد. دلش فقط می خواست کسی کنارش بود و یک دل سیر گریه می کرد برای دل بیی تاب و افسار گسیخته اش؛ اما انگار غدد اشکی هم با او سر لج افتاده بودند، آنجا که نباید پرکار می شدند؛ می باریدند و حالا انگار خشک سالی گرفته بودند. صدای گرم و آرام اتابک او را از میان افکار بی سر و ته خودش بیرون کشید. – می دونم پیاده روی کردی و خسته ای؛ ولی… فکر کردم اینجا، اون بالا، جایی که به جز من و تو و خدا کس دیگه ای حضور نداره راحت تر بتونیم با هم حرف بزنیم تا اگه تو بخوای دعوا کنی، بد و بیراه بگی یا حتی دلت بخواد منو بزنی، احت باشی و از کسی خجالت نکشی. اشاره اتابک به بالای تپه رو به رویشان بود؛ اما جمله هایی که گفت بیشتر به نظر الهه آمدند تا ارتفاعی که تپه داشت. خسته که بود؛ اما… یعنی واقعا می توانست دست روی او بلند کند و تمام عقده هایی که در دلش سنگ شده بودند سرش خالی کند یا نه؟
کتاب فصل وصل به علاقه مندان به رمان های ایرانی با حال و هوا و شور عاشقانه ی ایرانی پیشنهاد می شود.
این داستان برگرفته از یک ماجرای واقعی است اما تمام اسامی شخصیت ها و مکان های داخل داستان و همچنین جزییات آن ، زاییده ی تخیل نویسنده است.
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.