درباره ی قصه های پندآموز کهن دفتر اول:
مجموعه حاضر متشکل از داستان های آموزنده برگرفته از متون کهن پارسی استکه به همراه تصاویر زیبا و جذاب, پندها و آموزه های اخلاقی را در قالب قصه های زیبا به کودکان انتقال داده و زمینه رشد و بالندگی ذهنی آنان را فراهم می نماید.
قصه و داستان نیازی به تعریف ندارد ، چون همه ما کمابیش شنیده ایم و چه بسا از آن ها پند گرفته باشیم . گاه از شنیدن یک قصه گریان شده و گاه ساعت ها به فکر فرو رفته ایم . فرقی ندارد که داستان یا قصه باز آفرینی یک رویداد تخیلی باشد یا نقل گذشته ی تاریخ ، بلکه آنچه مهم می نماید ، آموزه و هدفی است که قصه را به وجود می آورد.
قصه هرچه باشد و قصه گو هر که باشد ، هدفی جز بیان مرادش ندارد. اگر مراد آدمی در قالب داستان ئ تمثیل باشد ، ماندگار تر خواهد بود ، چرا که زبان قصه زبانی امری و خطابی نیست و به صورت غیر مستقیم به روشنفکری و بیان اندیشه ها می پردازد. لذا شنیدن قصه برای آدمی دلنشین تر و جذاب تر است.
امروزه روانشناسان معتقد هستند داستان و قصه در رشد مغز کودکان و پرورش قوه تخیل آنها سهم بسزایی دارد . کودک از طریق قصه با محیط اطرافش آشنا می شود . به هنگام رویارویی با نمونه های واقعی آن می تواند رفتار و کنش مناسبی از خود نشان دهد. او فقط از قصه پند نمی گیرد بلکه کلمات جدید می آموزد ، با تجربه های دیگران آشنا می شود و از احساسات گذشتگان و هم نوعان خود آگاه می گردد. نیز قدرت تمرکز و دقت او افزایش می یابد و به رشد عاطفی ، اجتماعی ، کلامی و ذهنی او منجر می شود.مجموعه حاضر نیز با همین هدف فراهم گشته است ، چنانکه هر قصه دارای پندی آموزنده و نکته ای سازنده می باشد. در بازآفرینی این مجموعه از کتاب های کلیله و دمنه ، جوامع الحکایات ، بوستان و گلستان ، مرزبان نامه و… استفاده شده تا کودکان ایرانی علاوه بر پندآموزی و آموختن راه و رسم زندگی ف با میراث گران بهای گذشتگان خود نیز آشنا شوند.
مجموعه کتاب های قصه های پندآموز کهن، شامل چهار کتاب مختلف زینب لوشایی است. این ۴ کتاب روی هم رفته نزدیک به ۹۰۰ صفحه، داستان های زیبا و کوتاه می باشد. شما می توانید این کتاب را با ۵۰ درصد تخفیف در سراج بوک تهیه کنید و برای فرزندان خود بخوانید تا فرزندانتان کم کم رشد کنند.
قسمتی از مجموعه ۴ جلدی قصه های پندآموز کهن:
در زمان های قدیم, پادشاهی بود که یک باز شکاری باهوش داشت. چشمان باز خیلی تیز بود. پادشاه او را بسیار دوست داشت و هر وقت می خواست به شکار برود, او را با خودش می برد. باز هم با چشم های تیز بینش به او در شکار کردن کمک می کرد.به بازهایی که مخصوص شکارکردن پادشاه بودند,باز شکاری می گفتند.
روزی از روزها پادشاه هوس شکار کرد.او به همراه باز شکاری و چند نفر از سربازها برای شکار به جنگل رفت. باز پادشاه هیچوقت پاهایش بسته نبود, چون به پادشاه و سربزهایش عادت داشت و انها را می شناخت.آنها همیشه گوشت تازه و غذاهای خوب و خوشمزه به او می دادند. بنابراین او هیچ وقت فرار نمی کرد.وقتی پادشاه به شکار می رفت, باز معمولا روی شانه او می نشست.
آن روز باز بازیگوشی کرد و از دست پادشاه و سربازانش فرار کرد. در حقیقت او قصد فرار نداشت, فقط می خواست کمی تنهایی برای خودش گردش کند. پادشاه به سربازهایش دستور دادهمه جا را به دنبال باز بگردند.آن ها همه جای جنگل را گشتند, اما او را پیدا نکردند.باز کمی در جنگل گشت, بعد تصمیم گرفت از جنگل بیرون بیاید. کمی دورتر از جنگل یک روستا بود. باز هم به روستا رفت تا ببیند آنجا چه خبر است…
هرکدام از کتب مجموعه چهار جلدی قصه های کهن را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.