من هم داستان عاشقانه ای داشتم
درباره ی کتاب من هم داستان عاشقانه ای داشتم :
خاطرات دوست داشتنی دختری که عاشقش بودم
اما…
نتیجه ی رفتنت …
در جستجوی یافتنت…
خود را پیدا کردم!
در غیر این صورت، نویسندگی را در خود نمی یافتم..
همه ی افراد دنیا سرنوشت و تقدیر پروراندن شکل کامل عشق را ندارند.
بعضی ها زاده شده اند تا مختصری از آن را تجربه کنند. آیا قصه های عاشقانه می میرند؟ وقتی که نیمه گمشده ی شما به زندگی تان می آید، وقتیکه تا ابد از زندگی تان می رود؟ چطور برخورد می کنید؟
این بدین معنا نیست که همه ی قصه های عاشقانه پایان خوشی داشته باشند. من هم داستان عاشقانه ای داشتم، یکی از آن داستان هاست…
سخن نویسنده :
همه چیزاز یک غروب در سال ۲۰۰۷ شروع شد.
سه ماه از رفتن خوشی، اولین عشق زندگی ام، از این دنیا گذشته بودو من هر شب با گریه به خواب می رفتم. هر شب! یک روز عصر به خودم گفتم، تا ابد که نمی تونی این جوری باشی، چون وقتی که شب می شد می ترسیدم.
آن موقع بیست و پنج سالم بود. افسرده از پایان دادن به بیچارگی که هر روز بیشتر از دیروز در آن غرق می شدم.
می خواستم به خود قبلی ام برگردم.
به راه هایی که می توانستم انجام بدهم فکر کردم. و در بین آنها، بهترین راه، نوشتن داستان عاشقانه ام بود.
من دلایلی برای انجام این کار داشتم.
نوشتن داستان عاشقانه ام، ذهنم را آرام می کرد.
در کنار آن، می خواستم دوران عاشقانه ام را با جزئیات ممکن مرور کنم، مرور هر لحظه، همان طور که همه چیزاتفاق افتاده بود.
من همیشه معتقدم که در میان گذاشتن شادی و خوشی آن را بیشتر می کند، در حالی که در میان گذاشتن غم آن را کمتر می کند. باید اعتراف کنم که، آن موقع، هدفم خیلی خود خواهانه بود.
شدیدا می خواستم دردم را با کسانی که نمیشناختم در میان بگذرام، چون که حس می کردم سبک خواهم شد.
بخشی از کتاب من هم داستان عاشقانه ای داشتم:
سه هفته گذشت. در شرکت بودم. مثل روزهای دیگر هفته. داشتم عکس هایی را که ام پی درسفر تجدید دیدار از ما گرفته بود را می دیدم.
او عکس ها را برایمان ایمیل کرده بود، و من داشتم در یا هو نگاه می کردم، بالای صندوق دریافت، متوجه تبلیغی شدم که در سمت بالا – چپ چشمک می زد.
تبلیغ سایت همسر یابی، با تصویر دختری زیبا، با لبخند که به دنبال زوج کاملش می گشت.
یاد گفتگوهای تجدید دیدارمان افتادم، روی لینک تبلیغات زدم.
و وارد وب سایت شدم. با فیلترهای پیش فرض، دکمه ی جستجو را زدم، و بدون هیچ وقفه ای، من در صفحه ی نتایج با بسیاری از عکس دختران بودم. وای! بعضی از آنها واقعا خوشگل بودند، و می خواستم همه پروفایل ها را چک کنم.
اما قبل از این که بتوانم این کاررا انجام بدهم، با این پیام روبه رو شدم که باید در سایت ثبت نام کنم. تریلر تمام شده بود و برای دیدن همه ی فیلم ها باید ثبت نام می کردم.
اون روز زیاد کار نداشتم، پس فکر کردم که در سایت ثبت نام کنم و پروفایل خودم را در سایت بسازم. این چیزی بود که به هپی، امردیپ، و ام پی گفته بودم..
موضوع اصلی : بررسی روانشناسی روابط عاشقانه و خودشناسی
کتاب من هم داستان عاشقانه ای داشتم را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.