خلاصه کتاب دربارهی هنر ظریف بی خیالی ترجمه زهره مستی :
هنر ظریف بی خیالی ترجمه زهره مستی بسیاری از کتابهای عمومی پرفروش در سالهای اخیر، یک ویژگی مشترک دارند: آنها یک ایدهی تکجملهای را محور قرار داده و در موردش، چند صد صفحه نوشتهاند.
به سادگی میتوانید کتابهایی مانند جوهر درون، با چرا شروع کنید و قدرت عادت را در یک یا چند جمله خلاصه کنید. کتاب هنر ظریف بی خیالی را هم میتوان در همین گروه قرار داد. خلاصه کتاب بی خیالی این است که:
ما آنقدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم. باید بیخیال خیلی چیزها بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخابها و تصمیمهای خود را، روی گزینهی محدود و مشخص، متمرکز کنیم.
بنابراین کتاب هنر ظریف بی خیالی دربارهی بی خیالی نیست؛ بلکه اتفاقاً دربارهی توجهِ بیش از حد به اهداف و ارزش های کلیدی و بیخیالی و بیتوجهی نسبت به حاشیههای دیگر است (حتی اگر دیگران، آن حاشیهها را، اصل بدانند)
همهی انسانها دلشان میخواهد زندگی خارقالعادهای داشته باشند و به اهداف و آرزوهای کوچک و بزرگ خود برسند، اما علت عدم موفقیت آنها دقیقاً همین است! چه کسی ادعا کرده معمولی و متوسط بودن بد است؟
چرا فکر میکنید همهی انسانها باید در تمامی زمینهها مهارت داشته باشند؟ مارک منسون در کتاب هنر ظریف بیخیالی از شما میخواهد تا این اثر را به عنوان راهنمایی برای زندگی بهتر، با دقت کامل مطالعه کنید.
بیشتر مردم گمان میکنند بیخیالی همان بیتفاوتی نسبت به همه چیز است و فرد بیخیال آرامشی دارد که با کمک آن تمام طوفانها را به راحتی پشت سر میگذرد. خواستهی قلبی مردم این است که به فردی با این ویژگی تبدیل شوند.
بخشی از کتاب هنر ظریف بی خیالی ترجمه زهره مستی:
آیین بودایی میگوید نظر شما در مورد اینکه «شما» چه کسی هستید یک ساختار ذهنی قراردادی است و باید این ایده را که «شما» اصلاً وجود دارید کنار بگذارید؛ معیارهای قراردادی که به وسیلهی آنها خودتان را تعریف میکنید در واقع شما را به دام میاندازند، و بنابراین بهتر است همه چیز را رها کنید. به عبارتی، میتوان گفت که آیین بودایی شما را تشویق میکند که اهمیت ندهید.
این به نظر شگفتانگیز است، اما برخی مزایای روانشناختی نیز در این رویکرد برای زندگی وجود دارد. وقتی داستانهایی که در مورد خودمان، برای خودمان میگوییم را رها میکنیم، خودمان را آزاد میگذاریم تا واقعاً عمل کنیم (و شکست بخوریم) و رشد کنیم.
وقتی کسی به خودش اقرار میکند؛ «میدانی، شاید من در روابط، خوب نیستیم»، آنگاه او (مونث) بلافاصله آزاد است تا اقدام کند و به ازدواج بدش پایان دهد. او هیچ هویتی ندارد تا با ماندن در یک ازدواج تیره روز و کمارزش از آن محافظت کند فقط برای اینکه چیزی را به خودش ثابت کند.
وقتی دانشجو پیش خودش اقرار کند؛ «میدانی، شاید من یک شورشی نیستم؛ شاید من فقط میترسم»، آنگاه او آزاد است که دوباره بلند پرواز باشد. او برای دنبال کردن رویاهای علمی خود و احتمالاً شکست دلیلی برای ترس نمیبیند. وقتی کارمند قبول میکند؛ «میدانی، شاید هیچ چیز منحصر به فرد یا خاصی در مورد رویاها یا شغلم وجود ندارد»، آنگاه او آزاد است تا صادقانه آن فیلمنامه را رها کند و ببیند چه اتفاقی میافتد.
هنر ظریف بی خیالی ترجمه زهره مستی را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.