کتاب شنبه آرام اثر محمد مهدی بهداروند روایت دانشمند شهید محسن فخری زاده به روایت همسرش است. ایشان یکی از بزرگترین دانشمندان هسته ای بودند.
درباره ی کتاب شنبه آرام اثر محمد مهدی بهداروند
مقدمه کتاب
محسن فخری زاده یکی از بزرگترین دانشمندان هستهای این کشور بودند. صهیونیسم به علت در خطر بودن منافع خود سالها به دنبال ترور این مرد بزرگ بود.
آن ها در سال ۹۹ به هدف شوم خود رسیدند. این بزرگوار که از روزهای اول انقلاب خود را وقف این حرکت بزرگ اسلامی کرد و با حضور در جبهه و پس از آن با جهاد علمی خدمات ارزندهای تقدیم این آب و خاک کرد و سرانجام در دامن داماوند پاداش یک عمر کار خود را گرفت.
کتاب «شنبه آرام؟» داستان زندگی این شهید عزیز به بیان همسر ایشان است.
این داستان از لحظه شهادت شروع میشود. و در طول کتاب به سالهای قبلتر برمیگردد. و ایشان از تلاشها و کارهای بزرگ این شهید میگوید.
مخاطب با مطالعه این کتاب به طور هم زمان هم شاهد اتفاقات خاص حین و پس از شهادت است. و هم با همسر ایشان خاطرات این چهل سال زندگی مخفیانه و دشوار را مرور میکند.
بخشی از کتاب شنبه آرام اثر محمد مهدی بهداروند
حامد و محافظها فوری پیکر غرق خون محسن را بردند. اولین جایی که می شد او را رساند درمانگاه آبسرد بود. همه گریه میکردند. و نمی دانستند چه باید بکنند.
تمام وجودم دل شوره بود. سراسیمه دنبالشان میدویدم. در همان دویدنها از سوزش کف پایم تازه متوجه شدم کفش ندارم. مرجان که دستم را گرفت. و حواسش بود زمین نیفتم. فورا کفشش را درآورد و داد به من.
وقتی وارد اورژانس درمانگاه شدیم. پزشکها و پرستارها که نمی دانستند چه کسی را آوردند به سراغمان آمدند. تیرها به کمر محسن خورده بود. و نخاع او را قطع کرده بود.
کتاب شنبه آرام اثر محمد مهدی بهداروند با تخفیف ویژه است.
از شکل کمرش معلوم بود چه اتفاقی برایش رخ داده کنارش ایستادم. فریاد میزدم به دادمون برسید. خونریزی شدید داره.
تیرها به کمرش خورد. پشت سرهم داد میزدم. و کمک میخواستم هرکدام از کادر درمان مشغول کاری شدند. اصلا صدایی نمی شنیدم. انگار همه چیز داشت در یک سکوت مطلق پیش میرفت. و من در همان سکوت، صحنه ها را نگاه میکردم دستم روی دست راست محسن بود. که یک مرتبه دستم را فشار داد…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.