درباره ی کتاب :
کتاب آن بیست و سه نفر نوشته احمد یوسفزاده گوشهای از ۹ سال اسارت نویسنده در جریان جنگ تحمیلی در عراق را روایت میکند.
احمد یوسفزاده که در آن زمان نوجوانی بیش نبوده به همراه ۲۲ تن از دیگر اسیران که همه ۱۳ تا ۱۷ سال بودند برای ملاقات با صدام انتخاب میشوند، دیداری که از آن به عنوان یکی از مهمترین وقایع این جنگ هشت ساله یاد میشود چون صدام قصد داشت.
از این دیدار به عنوان جنگی روانی استفاده کنند اما این نوجوانان ورق را برگرداندند. کتاب «آن بیست و سه نفر» نوشتهی احمد یوسفزاده روایت هشت ماه از اسارت نهسالهی یکی از همین ۲۳ نفر است که رهبر انقلاب هم در نخستین روزهای سال ۹۴، آن را خوانده و بر آن تقریظی هم نوشتهاند.
کتاب آن بیست و سه نفر اما بهجز روایت ماجرای اسارت نوجوانان کرمانی، پرده از فراتر بودن جنگ به آنچه در جبههها اتفاق میافتد نیز برمیدارد. یوسفزاده وقتی از مهر مادرش مینویسد که دل کندن از کوچکترین فرزند برایش دشوار است، وقتی از مادر «اکبر دانشی» مینویسد که به واسطهی برادرش به او پیغام می دهد.
بعد از مرگ پدر، تو تنها نانآور خانهای و دلخوشی خانوادهی شش نفره به توست و ما را به که میسپاری، و دهها اتفاق دیگر از این دست، آنها را بهخوبی به تصویر کشیده و مخاطب، خیلی خوب میفهمد که جنگ صرفا «خط مقدم» نیست و تا عمق شهرها و روستاها نیز امتداد پیدا میکند.
نویسنده ی کتاب آن بیست و سه نفر احمد یوسف زاده :
ماجرای «آن بیست و سه نفر» اتفاقی است که نمونه اش در هیچ جنگی رخ نداده است. سال ۱۳۷۰، یک سال پس از آزادی از اسارتی که هشت سال طول کشید، این ماجرا را نوشتم و برای چاپ به مرکز نشری سپردم.
سال ۱۳۸۵، مهدی جعفری، کارگردان متعهد کشورمان، از ماجرای آن بیست و سه نفر» مستندی سیزده قسمتی ساخت و اگرچه از شبکه ۴ سیمای جمهوری اسلامی، که مخاطب کمتری دارد، پخش شد، حماسه «آن بیست و سه نفر» از غربت درآمد.
در همه این سالها آرزو داشتم دستم به قلم برود و اصل این ماجرا را با همه زوایای تلخ و شیرینش برای ثبت در تاریخ پایداری ملت ایران بنویسم که الحمدلله این توفیق دست داد و شما اکنون ماجرای این بیست و سه نوجوان ایرانی را پیش روی دارید.
بخشی از کتاب آن بیست و سه نفر :
آن دست خط قشنگ
یک روز بارانی در سنگر نگهبانی نشسته بودم و چهارچشمی نیزار را کنترل می کردم. دوردست ها، سمت راست جاده، گنبد سبز زیارتگاهی دیده می شد که لابد هیچ زائری نداشت. افتاده بود میان دو جبهه ما و عراقی ها؛ تک و تنها.
برادرم یوسف را دیدم که تفنگش را به دوش انداخته بود و به سنگر نگهبانی نزدیک می شد. از شیب تند خاکریز بالا آمد و داخل سنگر شد. نشست روی گونی شن، پشت قبضه ی تیربار. توی دستش کاغذی بود که گرفتش طرف من و گفت: «نامه یهته؛ ای موسی!» با خوشحالی نامه برادرمان، موسی، را گرفتم.
موسی آن روزها مسئول آموزش و پرورش قلعه گنج بود. بعد از شرکت در عملیات کرخه نور، رفته بود آنجا برای خدمت. با همان خط قشنگش نوشته بود: «برادران عزیزم، ما به شما افتخار می کنیم. شما ثابت کردید هر گاه دین خدا در خطر بیفتد قلم های مدرسه را با تفنگ های جبهه عوض می کنید و از کشور اسلامی مان دفاع می کنید.
دست خط قشنگش مرا به یاد انگشت های کشیده و ظریفش انداخت. همیشه از شهر که می آمد ساکش را باز می کرد و کتاب هایش را می گذاشت جایی که توی دید نباشد. به مادرمان می سپرد کتاب ها را کسی نباید ببیند! بعد، از لای مجله ای رنگی، که معمولا عکس یکی از هنرپیشه ها روی جلدش بود، کاغذهایی دست نویس و کپی شده بیرون می آورد و برای ما می خواند. اعلامیه های امام خمینی بود که در پاریس نوشته می شد و…
بخشی دیگر :
شبی در بصره
وقتی کاروان اسرا، بعد از دقایقی توقف، دوباره راه افتاد، هوا تقریبا تاریک بود و کشتی های روی رود چراغ هایشان را روشن کرده بودند. دلم حسابی گرفته بود. حسن هم توی خودش بود. داشت انعکاس نور چراغ های شهر را روی رود، که انگار ایستاده بود، تماشا می کرد.
با آرنج زدم به پهلویش و گفتم: «حسن، شام غریبانی که میگن همینه؟» خندید؛ خندهای خشک و خسته که سرشار از اندوه بود. آهی کشید و گفت:
«معلوم نیست الان اکبر کجایه؟ خدایا هر کجا هست، خودت نگه دارش باش.» سرباز کُرد دستش را گرفت جلوی بینی اش و هیس کرد. ساکت شدیم.
آیفاها از خیابان های بصره، که داشتند خلوت می شدند، عبور کردند و مقابل پادگانی ردیف ایستادند. پیاده شدیم.
جلوی در آهنی دو لنگه مشبک بزرگی چندین صندوق پر از سیب و نان چیده شده بود. فیلم بردارانی که لباس نظامی به تن داشتند همه جا را غرق نور کرده و…
فهرست کتاب آن بیست و سه نفر :
- پیش فصل
- نورد
- آن دست خط قشنگ
- دیدار با حسن اسکندری
- یک اتفاق
- شغل جدید
- مشهد
- فصل اول: بهار
- حسن تاجیک شیر
- مادرم
- اعزام
- اکبر دانشی
- روزی سخت
- اخراجی ها
- ایستگاه قطار
- روحانی
- اهواز
- سینما
- سفر به دشت آزادگان
- حمید چریک
- به سوی فرسیه
- پایان انتظار
- شام آخر
- آغاز عملیات بیت المقدس
- خداحافظی با آزادی چ
- اولین سیلی اسارت
- بازجویی حرکت به سوی بصره
- موردان
- بصره
- شبی در بصره
- نماز جماعت
- طلوع صبح اسارت
- به سوی بغداد
- کودکی هایم
- بغداد
- یک مرد عرب
- فؤاد
- اول ماجرا
- آن بیست و سه نفر
- روزهای زندان
- یک مبارز
- و…
کتاب آن بیست و سه نفر را به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.