داستان کتاب برباد رفته دو جلدی جلد اول
داستان برباد رفته دو جلدی جلد اول دربارهی دختری به نام اسکارلت اوهارا است. دختری با ظاهر جذاب و مغرور و بیپروا از ارتباط با اطرافیان که برای رسیدن به خواستههای خودش هیچ مرزی ندارد، زندگی و عشقش به جنگ پیوند میخورد! پدرش یک زمیندار متمول جنوبی است. وقتی او خبر نامزدی اشلی(پسر یکی از زمینداران همسایه) با دختری ساده و بیآلایش به نام ملانی را میشنود حسادت زنانهاش تحریک میشود و به اشلی ابراز علاقه میکند. او فکر می کرد با داشتن اشلی می تواند به واقعیت زندگی برسد و برای رسیدن به او از هیچ کاری ابایی نداشت و …
از اینکه داستان برباد رفته دو جلدی جلد اول با ماجرای عشق اسکارلت به اشلی، خیلی زود آغاز میشود، نقطهی قوت داستان است که قلابی قوی به ذهن خواننده میاندازد و او را دنبال خود میکشاند. جنگ بهعنوان بستر داستان، به ماجرای عشق اسکارلت و زندگی او کشیده میشود. مشکلات بعدی در اثر تبعات جنگ بوجود میآید: فقر، آتشسوزی، مرگ، فساد مشکلات روحی انسانها.
نویسنده برباد رفته دو جلدی جلد اولروی عناصر داستان کاملا مسلط بوده و این موضوع در کابوسهای اسکارلت در طول داستان مکرر دیده می شود و در پایان پرده از راز آن برداشته می شود.
خرده واقعهها در باور پذیری داستان نقش بسیار مهمی به عهده دارند. نویسنده با تسلط کامل به مدیریت این خرده واقعه ها داستان را به خوبی پیش برده است. جذابیت و تعلیق داستان در صحنهی فرار اسکارلت با گاری یکی از جذابترین قسمتهای داستان است.
حدود ۱۴۰ شخصیت در رمان، ایفای نقش می کنند. در فصل اول ۳۴ شخصیت توأما وارد رمان میشود. پرداختن به تک تک شخصیتها به خوبی صورت گرفته است. نقطهی قوت رمان که در نوع خود بینظیر است، دیالوگ بین شخصیتها است که نشان از طرز تفکر آمریکاییها دارد.
چکیدهای از متن برباد رفته دو جلدی جلد اول:
اسکارلت در یک بعدازظهر آفتابی آوریل سال ۱۸۶۱ در سایهی خنک ایوان تارا، مزرعه پدریاش، با استوارت و برنت تارلتون نشسته و منظرهای بسیار دلنشین خلق کرده بود. او پیراهن جدید ململ با دوازده یارد چین و حلقههای موجدار سبز گلدار و کفشهای سبز پاشنهکوتاه مراکشی که پدرش به تازگی از آتلانتا برایش آورد را پوشیده بود. پیراهنش، کمر هفده اینچیاش را ظریف و باریک نشان میداد و بالاتنهی کاملاً تنگ پیراهن، سینههای بلوغ یافته شانزده سالگیاش را به خوبی نمایان میکرد.
چینهای دامنش خیلی دور و برش پخش نبود. موهایش را صاف و مرتب داخل توری پشت سرش بسته و دستهای ظریف و سفیدش را بیحرکت روی پاهایش گذاشته بود که البته همهی اینها شخصیت واقعیاش را به خوبی نشان نمیداد. چشمهای سبز بیقرار، لجباز و سرشار از طراوت زندگیاش که با دقت تمام در چهرهای ملیح جای گرفته بود با آن رفتار برازنده، کاملاً ناهماهنگ به نظر میرسید، هرچند رفتارهایش از راهنماییهای ملایم مادر و تربیت سختگیرانه مامی نشأت میگرفت اما چشمهایش، خاص خودش بودند.
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.