کتاب حاج همت کتابی در ژانر کودک و نوجوان که به زبانی داستانگونه خاطرات شهید همت را بیان می کند.
خرید کتاب مرتبط با این کتاب: کتاب داداش ابراهیم
درباره ی کتاب حاج همت:
شاید هرگز به ذهن هیچکس خطور نمی کرد نوزادی که همگان فکر می کردند در شکم مادر از دست رفته است و با عنایتی شبیه به معجزه زندگی اش حفظ شده بود در آینده ای نه چندان دور تبدیل به مردی بزرگ و تاثیرگذار در تاریخ ایران اسلامی و هشت سال دفاع مقدس شود. که به بلندترین درجات انسانی و الهی دست یافت.
مردی که نامش “حاج ابراهیم همت، از شهرضای اصفهان به بلندای کوه های باشکوه وطن، بلند آوازه شد و در تاریخ ایران سرافراز، ماننده ستارهای درخشان و فروزان باقی ماند.
آنچه می خوانید بخش هایی از زندگی کوتاه اما پربار جوان ۲۹ ساله ایست که همواره در اندیشه اش برای خدمت به خلق و رضایت خداوند در تلاش بود و در این راه از جان عزیز و ارزشمندش مایه گذاشت. باشد که روح باعظمتش شفیع ما در محضر خداوند رحمان باشد.
بخشی از کتاب حاج همت:
شب از نیمه گذشته بود. نصرت خانم هنوز بیدار بود و داشت موهای ابراهیم را نوازش می کرد. ابراهیم چشمهای خسته اش را باز کرد و لبخند زد. مادر پیشانی اش را بوسید.
«عزیز دلم کی از تو خواسته بروی سر کار؟ مگر من و پدرت برایت کم گذاشته ایم؟ ببین چطور از خستگی بیهوش شدی»
-ابراهیم چشمهایش را با پشت دست مالید و بلند شد و سرجایش نشست «مادرجان چرا نخوابیدی؟»
«پسرم طاقت دیدن این همه خستگی ات را ندارم. همسن و سال هایت از اول تا آخر تابستان را توی کوچه بازی می کنند. اما تو توی میوه فروشی باید صبح تا شب جعبه های سنگین را…».
– مادر جان مگر نمیدانی؟ اسم من همت هستم. همت یعنی پشتکار و کوشش.
مادر لبخندی زد و دست های کوچک ابراهیم را توی دست هایش گرفت. مکثی کرد و بعد انگشت های لاغر پسر کوچکش را بوسید. پلک های ابراهیم کم کم سنگین شد. مادر با خودش زمزمه می کرد: «مردِ کوچک من تو کی اینقدر بزرگ شدی؟»
فهرست کتاب حاج همت
- برای شروع
- ابراهیم
- همت
- درس تاریخ
- اول راه
- عکس های برچسب دار
- ولیمه
- آوارگان
- دل نگرانی
- سال تحویل
- اجتماع اضداد
- مهتاب
- چراغ قوه
- آرزو
- سرباز وظیفه
- پوتین
- آموزش
- تو راهی
- دانشگاه
- عملیات خبیر
- قاب عکس
- مسابقه
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.