درباره ی کتاب خاک های نرم کوشک:
کتاب خاک های نرم کوشک منتخبی از خاطرات خانواده و همرزمان شهید عبدالحسین برونسی در مورد ویژگیها و خصوصیات شهید است.
هر خاطره در مورد شهید با یک عکس از شهید همراه است.
مجموعه ی حاضر حاضر تلاشی است – هرچند ناچیز- برای نشان دادن گوشه ای از زندگی سراسر شگفتی و حماسه ی سردار رشید اسلام ، شهید حاج عبدالحسین برونسی ؛
نیز کوششی است برای ابراز این موضوع که ؛ تا پیروان حقیقی ولایت اهل بیت علیهم السلام در اقصی نقاط گیتی باشند، که هستند ، فکر نابود نمودن دین و معنویت ، فکری است منحط و مردود ، و فکری است محکوم به شکست و زوال.
عامل اصلی در پر مخاطب بودن “خاک های نرم کوشک” صفا، سادگی، خلوص نیت و ایمان ولایی شهید بزرگوار عبدالحسین برونسی بوده است.
این خاطرات گیرا و خیره کننده توسط “سعید عاکف” به نقل از خانواده ی شهید و هم رزمان وی گردآوری شد.
بخشی از کتاب خاک های نرم کوشک :
تنها مسجد آبادی:
از دین و پایبندی به دین گفت.
از مبارزه و انقلابی بودن حرف زد ، تا این که رسید به نصیحت کردن من. با آن سن جوانی اش ، مثل یک پدر مهربان و دلسوز می گفت که مواظب چه چیزهایی باید باشم.
چه کارهایی را باید انجام بدهم و چه کارهایی را ، حتی دور و برش هم نروم. این لطف او تنها شامل حال من نمی شد ،
هرکدام از اهل آبادی که زمینه ای داشنتد ، همین صحبتها را برایشان پیش می کشید.
آن روز به قدری با حال و با صفا حرف می زد که اصلا گذشت زمان را حس نمی کردم.
وقتی حرف هایش تمام شد و به خودم آمدم ، تازه فهمیدم یکی ، دو ساعت است که آن جا نشسته ام .
صبتحش که تمام شد ، دوباره بیلش را برداشت و شروع کرد به کار.
دوست داشتم بیشتر از اینها پیشش بمانم. فکر اینکه مزاحمش باشم نگذاشت.
ازش خداحافظی کردم…
سرما زده:
شب از نیمه گذشته بود. من همین طور به اصطلاح ملات درست می کردمو می بردم.
بخار سفید نفس های من مشخص بود.
انگشتهای دست و پام انگار مال خودم نبود.
گوشها و نوک بینی ام هم بدجوری یخ زده بود. یک بار گرم کار ، چشمم افتاد به آن بنای دیگر.
به نظرم تلوتلو می خورد. یکهو مثل کنده خشک درختی که از زمین کنده شود ، افتاد زمین!
به سمتش دویدم . عبدالحسین هم آمد. شاید برای دلداری من ، گفت:
« چیزی نیست. سرما زده شده! »…
پیشنهاد کتاب
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.