گزیده ای از کتاب سه نیمه سیب:
مصطفی انگار که باری را از دوش خود برداشته باشد، سبک بار ظرف های ناهار ظهر را می شوید. از پنجره، حیاط را دید می زنی. همه جا خلوت و آرام است. هوای عصر بهاری محله ی قاسم آباد، دل نشین و خواستنی ست. پنجره را باز می گذاری و باز محو پیشنهاد مصطفی می شوی.
هرچه نگاهش می کنی، در قد و قواره ی زن و زندگی نیست: حتی موهای پشت لبش هنوز جوانه نزده است.خودش هم انگار یک جورهایی با خودش درگیر است. چشم و دستش به شستن ظرف ها، و خیالش جای دیگری ست…
کتاب سه نیمه سیب را از انتشارات برات تهیه کنید.