یادت باشد (شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی)
درباره ی کتاب:
این کتاب دربارهی زندگی حمید سیاهکلی مرادی ، شهید مدافع حرم است که توسط همسرش، فرزانه سیاهکلی مرادی روایت شده است.
این روایت دربارهی زتدگی عاشقانه و کوتاه این دو نفر است. داستان از قبل از آشنایی یعنی موقعی که فرزانه برای کنکور درس خوانده و به ازدواج فکر نمیکند. شروع شده است. داستانی که میتوان با خندید یا اشک ریخت.
محمدرسول ملاحسینی روایت این همسر شهید را توانسته به خوبی بنویسد.
دربارهی کتاب یادت باشد :
فرزانه:
«فرزانه! اون روزی که تو جواب رد دادی، من حمید رو دیدم. وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی، رنگش عوض شد. خیلی دوستت داره» به شوخی گفتم: ننه باور نکن، جوونای امروزی صبح عاشق میشن، شب یادشون میره!» گفت: «دختر! من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم. میدونم حمید خاطرخواهته. توی خونه اسمت رو میبریم، لپش قرمز میشه.
الان که سعید نامزد کرده حمید تنها مونده. از خر شیطون پیاده شو. جواب بله رو بده. حمید پسر خوبیه» از قدیم در خانهی عمه همین حرف بود. بحث ازدواج دوقلوهای عمه که پیش می آمد، همه میگفتند: باید برای سعید دنبال دختر خوب باشیم. وگرنه تکلیف حمید که مشخصه، دختر سرهنگ رو میخواد.
میخواستم بحث را عوض کنم. گفتم باشه، ننه قبول! حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم.
یه قصهی عزیز و نگار تعریف کن. (یادت باشد)
دلم برای قدیما که دور هم مینشستیم و قصه میگفتی تنگ شده.
ولی ننه بد پیله کرده بود. بعد از جواب منفی به خواستگاری تنها کسی که در این مورد حرف میزد ننه بود.
بالاخره دوست داشت نوههایش به هم برسند و این وصلت با بگیرد. روزی نبود که از حمید پیش من حرف نزند.
صد شعر خواندهایم که قیافهاش نام توست (یادت باشد)
ماه رمضان حال و هوای خوبی داشتیم؛ یا به خانه عمه میرفتیم یا حمید به خانه ما میآمد. بعضی از روزها هم افطاری درست میکردیم و به مزار شهدا میرفتیم. روزی خانوادهی عمه را برای افطاری دعوت کرده بودیم. بحث ازدواج و مشخص کردن تاریخ عروسی پیش آمد. حمید گفت: «ما چون دیرتر از آقا سعید نامزد کردیم اجازه بدید اول اونها تاریخ ازدواجشون مشخص بشه. عمه با خنده گفت:
والا تا اونجایی که من یادم میاد موقع به دنیا اومدنتون ما فکر میکردیم فقط یه بچه است اول هم تو به دنیا اومدی بعد پنج دقیقه سعید به دنیا اومد. به حساب کوچیک بزرگی هم که حساب کنیم اول باید عروسی حمید رو بگیریم. با این حال حمید زیر بار نرفت. خیلی حواسش به این چیزها بود.
وقتی تاریخ عروسی آقا سعید قطعی شد، ما هم دوم آبان را برای عروسی خودمان انتخاب کردیم. از فردای ماه رمضان پیگیر مقدمات عروسی شدیم. تالار را هماهنگ کردیم. طبق قرار روز عقد چهار وسیله یعنی یخچال، تلویزیون، فرش و لباس شویی را حمید خرید. بقیه جهاز را با هم خریدیم و…
فهرست کتاب یادت باشد :
- سخن نویسنده: هفتسین
- کلام همسر شهید: یادم هست!
- اول: خواستکاری
- دوم: عقد
- سوم: نامزدی
- چهارم: ایام نوروز و دورهی مشهد
- پنجم: عروسی و ماهعسل
- ششم: زندگی مشترک
- هفتم: اثاثکشی
- هشتم: خاطرات خادمی و اعزام رفقای حمید
- نهم: اعزام به سوریه
- دهم: شهادت و دوران غربت
- وصیت نامه
- نگارخانه
پیشنهاد کتاب برای شما
هزار خورشید تابان ترجمه فرزانه زمانی
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه از انتشارات آثار برات خریداری کنید.