کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند رمانی در سبک جنایی است.
کتابی پر از هیجان که آن را زمین نمی گذارید. شما تا پایان کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند برای کشف معما و رازهای آن این کتاب را دنبال می کنید.
کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند را به شما دوستداران سبک معمایی و جنایی پیشنهاد می کنم. رمان های سبک رازآلود و جنایی معمولا کتابخوانان را تا لحظه ی آخر پای کتاب میخکوب می کند.
نقش اصلی کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند خانمی به نام فینلی داناوان است. او نویسنده ی رمان های جنایی است.
در کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند ناخواسته پایش به ماجرایی جنایی باز می شود.
داستان کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند
فینلی رمان جنایی نویس نه چندان موفقی است که زندگی اش از هر جهت در حال نابودی است. خیلی وقت است که قبض هایش را نپرداخته. همه آنها در صندوق پست حیاط خانه اش روی هم تلنبار بودند. کتاب های قبلی اش فروش خوبی نداشته اند. حالا مهلت تحویل کتاب جدیدش تقریباً سرآمده. اما او هیچ ایده ای در ذهنش ندارد.
همسر سابقش وکیلی استخدام کرده تا سرپرستی کودکان را از فینلی بگیرد. اگر او به زودی متنی تحویل ناشرش ندهد، باید تمام پیش پرداختی را که خیلی وقت پیش خرج شده، پس بدهد.
فینلی با مدیر برنامه هایش در پانرا قرار دارد. رستورانی که مدت هاست ورودش به آنجا ممنوع شده. اما مشکلی نیست. چون او با عینک آفتابی بزرگ و کلاه گیس بلوندی خودش را استتار کرده است.
همان طور که مشغول صحبت درباره ی کتاب جدیدش با مدیر است، یک مشتری صدایشان را میشنود و فکر میکند که فینلی قاتل قراردادی است. مشتری به فینلی پیشنهاد کار میدهد. می گوید به هیچ وجه جواب منفی نمیپذیرد. فینلی که آدم سست اراده ای است مجبور به پذیرش این کار میشود. اما هرچه سعی میکند خودش را نجات بدهد بیشتر پایش به این قضیه باز میشود. درآمد این شغل بسیار زیاد است . او همین حالا هم پیش پرداخت خوبی گرفته.
درباره نویسنده کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند
ال كاسيمانو برای کتاب «تقریباً از دست رفته»، اولین کتابی که برای مخاطب جوان نوشت، در جشنواره ادگار آلن پو تا مرحله نهایی رفت. جایزه بین المللی رمان جنایی را از آن خود کرد. رمان دیگر او، «نگه داشتن دود» کاندید نهایی دریافت جایزه های بین المللی رمان جنایی و برام استوکر شد. مقالات او در هافینگتون پست و تایم منتشر شده اند.
ال همراه همسر دو پسر و سگشان در بلوریج ماونتن ویرجینیا زندگی می کند. « کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند» اولین رمان او برای مخاطب بزرگسال است. کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند جز کتاب های موفق این نویسنده است.
بخشی از کتاب :
فصل اول
می گویند بیشتر مادر ها ساعت هشت صبح هر روز عادی یا غیر عادی قادر به کشتن کسی هستند!
آن صبح سه شنبه مذکور هشتم اکتبر، بنده ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه آماده قتل بودم. اگر تابه حال برایتان پیش نیامده که بخواهید پوشک پسر دوساله تان را که شربت تقویتی اش روی سراسر صورتش پخش شده، عوض کنید.
همزمان به دختر چهار ساله تان که می خواهد برای مهدکودک موهایش را کوتاه کند برسید. به پرستار بچه هایتان که قرار بوده بیاید و نیامده فکر کنید و دانه های قهوه پخش شده روی زمین را- چون خاطر خواب آلودگی یادتان رفته فیلتر قهوه ساز را بگذارید -جمع کنید پس بگذارید این حال را برایتان توصیف کنم.
واقعاً آمادگی کشتن یک نفر را داشتم. مهم نبود چه کسی!
دیرم شده بود.
مدیر برنامه ام سوار قطار گرند سنترال به یونیون استیشن بود. قرار بود در رستورانی که واقعاً از پس هزینه هایش برنمی آمدم با او ملاقات کـنـم.
تـا در مورد کتابی که مهلت تحویلش رسیده بود اما علی رغم سه بار شروع کردنش به جایی نرسیده بودم و به احتمال زیاد هم هیچ وقت تمامش نمی کردم، صحبت کنیم.
میدانید که چرا؟ به اطرافم نگاه کنید دلایل کاملاً مشخص هستند. خانه ما در ساوث رایدینگ به قدری به شهر نزدیک بود که زمانی که قرار را برای ساعت ده تنظیم کردم، فکر کردم حتماً به آن می رسم. البته به قدر کافی از شهر دور بود. که برخی از شهروندان عاقل عروسک هایی با سایز بزرگ خرید بودند.
بودند تا بتوانند بدون جریمه شدن یا بدون ترس از اینکه با موتور یا ماشین توسط مایی که هنوز روحمان را نفروخته ایم تا از این عروسک ها بخریم، ترور شوند وارد لاین وسایل نقلیه حامل سرنشینان زیاد شوند.
****
سوء تفاهم نشود. من پیش از طلاق به ساوث رایدینگ علاقه داشتم.
قبل از اینکه بفهمم شوهرم با مشاور املاکمان رابطه دارد. که رئیس هیئت مدیره انجمن صاحب خانه ها هم بود.
البته این خانم وقتی منطقه حومه شهر را به عنوان «شهری کوچک به ما معرفی میکرد، این فکر را در ذهن نداشت.
بروشوری که به ما نشان داد پر بود از تصاویر خانواده هایی که روی ایوان هایشان یکدیگر را در بغل می کردند.
بروشور برای توصیف این ناحیه از لغاتی مانند باصفا و آرامش بخش استفاده کرده بود. زیرا مسلماً صفحات براق یک مجله مشاور املاک پنجره خانه های مادران خسته کودکان برهنه و چسبناک از شربت تقویتی و زمین پر از مو و خون و قهوه را نشان نمی دهند.
«مامان درستش کن!» دلیا در آشپزخانه ایستاده بود. انگشتانش روی دست زخمی با قیچی بود. جریان بار یکی از خون از پیشانی اش سرازیر بود.
آن را پیش از اینکه وارد چشمانش شود با دستمال کهنه ای پاک کردم.
«من نمیتونم خوشگلم بعد از مهد میبرمت آرایشگاه!»
دستمال را روی بخش بی موی سرش نگه داشتم.
کتاب فینلی داناوان کلکش را می کند را به همراه تخفیف ویژه بخرید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.