درباره ی کتاب فیه ما فیه مولانا :
بخشی از کتاب فیه ما فیه :
گفت که این چه لطف است که مولانا تشریف فرمود توقع نداشتم و در دلم نگذشت. چه لایق اینم مرا میبایست شب و روز دست گرفته در زمره و صف چاکران و ملازمان بودمی هنوز لایق آن نیستم. این چه لطف بود ؟؟
فرمود که این از جمله آن است که شما را همتی عالی است.
هرچند که شما را مرتبهٔ عزیزست و بزرگ و به کارهای خطیر و بلند مشغولید از علو همت خود را قاصر می بینید و بدان راضی نیستید و بر خود چیزهای بسیار لازم میدانید
اگرچه ما را دل هماره به خدمت بود اما می خواستیم که به صورت هم مشرّف شویم زیرا که نیز صورت اعتباری عظیم دارد چه جای اعتبار خود مشارک است با مغز همچنانک کار بی مغز بر نمی آید بی پوست نیز بر نمی آید.
چنانکه دانه را اگر بی پوست در زمین کاری برنیاید، چون به پوست در زمین دفن کنی برآید و درختی شود
عظیم پس ازین روی تن نیز اصلی عظیم باشد و در بایست شود و بی او خودکار برنیاید و مقصود حاصل نشود ای والله، اصل معنی است
پیش آنک معنی را داند و معنی شده باشد اینکه می گویند رَکْعَتَیْنِ مَنَ الصَلوهِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیْهَا پیش هرکس نباشد، پیش آن کس باشد که اگر رکعتین از و فوت شود بالای دنیا و آنچ در دست باشد و از فوت ملک دنیا که جمله آن او باشد فوت دو رکعتش دشوار تر آید.