درباره ی کتاب پری دخت:
و اما پری دخت …
پری دخت ، دختری بود در محله ی پامنار طهران که یک صبح سرد زمستانی ، باد او را با خود برد و…
کتاب پری دخت : «پری دخت، مراسلات پاریس» روایتی است از عشقی گدازان در سالهای نه چندان دور این سرزمین … روایت عشق و وطن و دلشوره … پریدخت روایت حامد عسکری از یک عشق نجیب و لطیف و سوزان است.( دیگر رمان های ایرانی …)
قسمتی از متن کتاب :
مرحمتی خدا بیگم باجی کنارم بود طلا در آب انداختند به حال آمدم. ببینید فراقتان چه با دل پریدخت کرده که سکینه باجی متعلقه ی ادریس شمرخوان به حالم اشک ریخت و از هول حال من سپرده به ادریسش امسال سر حسین را نبرد که سید یعقوب گفته بگویید نیاید… سر حسین باید بریده شود.
به منزل برگشتیم تمام بدنم کبود بود از بس بر سینه و پا زده بودم (تقبل الله) تصدقت گردم چند شب پیش امام پلو داشتیم نشستم به پیاز خرد کردن اشک پیاز و فراق جنابتان و تنهایی عقیله بنی هاشم ممزوج شده بود و بیگم باجی سر رسید و نهیبم داد که بس کن دختر گوسفندها را قیمه کردند و منتظرند که پیاز داغ کنند زردچوبه را هم زده اند معطل تو اّند نشستی به آب غوره گرفتن؟
بسم المعطر الحبیب
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
تصدقت گردم چه ضعیف است این بشر دو پاکه بعض ایام یک یاد یک خاطره یک عطر چنان بلایی به سرش می آورد و چنان داغی بــر دلش می کارد که هیچ ســاربــان بــرگـرده هیچ بچه شتر نکاشته است. کاغذ فرستادم خدمتتان عارض شوم بحمد الله و عزّته ، کار و روزگار خوب است.
به قاعده درس میخوانیم و انشاء الله که از برای ممالک محروسه، فردی قابل و مفید باشیم. ملالی نیست جز دوری از خاطر عزیزتان که به هیچ از دلمان زدوده نمی شود…