درباره ی کتاب کوروش کبیر:
در بخشی از کتاب کوروش کبیر میخوانیم:
کوروش به کاوش غارها مىپرداخت و از رفتن از رودها به قله کوهها خسته نمىشد. و در این کار به غارهایى تصادف مىکرد که در میان جنگلهاى ارتفاعات پنهان شده بود و شکارچیان جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشتند مگر به عزم شکار بز کوهى. در جوار نهرهایى که از برفها جارى مىشد پشت خارهسنگها گودالهایى در صخرهها باز شده بود.
این گودالها طبیعى به نظر مىآمدند تا اینکه یکبار کوروش به یکى از آنها خزید و معلوم شد بیغولهاى است با سنگ بریده شده. کف آنجا در اثر آتشهایى که روشن کرده بودند مانند زغال سیاه شده بود و هنوز خاشاکى در اطراف باقى بود. با خود اندیشید که در گذشته مردم در آنجا مىزیستهاند و مىکوشیدهاند مدخلهاى آنجاها را پنهان دارند. در پارساگرد کسى از وجود آن بیغولهاى پنهان خبر نداشت.
ولى چون کوروش شرح آنها را به همسرش مىگفت متوجه شد که کنیزکان کاسپى تا آخر بهدقت تمام گوش مىکردند. البته اگر هم آنها راز آن بیغولها را مىدانستند حتماً به کوروش فاش نمىکردند. کاسپىها مردمى نحیف و سیاهچرده و اولین سکنه فلات بودند. کوروش در دوران طفولیت آنها را به نام مردم باستان یا مردم خاکى مىشناخت که مانند موش خرمایى خاک را گود مىکردند و با دست حبوبات مىکاشتند و محصول درو مىکردند و همچنین کوزه مىساختند؛ حتى براى خود با خشت خانه مىساختند.
کمبوجیه اهتمام نمود آنان را وادارد خشت را بپزند و آجر سازند تا در برابر سیل و باران دوام داشته باشد و از شسته شدن با آب باران مصون بماند. همچنین آنان را مجبور نمود براى ذخیره آب به موسم تابستان و خشکسالى با سنگ و شاخه سدّ بسازند.
کتاب کوروش کبیر نوشته ی هارولد لمب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.