درمان شوپنهاور اثر اروین یالوم
درباره ی کتاب:
اروین یالوم نویسنده ی کتاب درمان شوپنهاور یکی از آن افرادیست که توانسته با زبان ساده و قابل فهم، تعابیر سنگین و پیچیده ی روان شناسی را برای بسیاری از افراد قابل فهم کند. هدفی که در بسیاری از آثارش به خوبی از عهده ی آن برآمده است. اروین یالوم در کتاب درمان شوپنهاور با تمرکز بر نظریه های «شوپنهاور» به جستجوی معنای زندگی کردن و روابط انسانی می پردازد و در این کتاب ( درمان شوپنهاور ) ضمن طرح کردن مسائل ذهنی و روانی انسان، جهان بینیِ عموم مردم را به چالش می کشد.
داستان کتاب درمان شوپنهاور به طور کلی چیست ؟
کتاب درمان شوپنهاور، رمانی روانشناسی – فلسفی است. اولین بار در سال ۲۰۰۵ به چاپ رسید. روان درمانگری برجسته به نام ژولیوس هرتزفلد پس از مواجهه با مرگ خود در میان یکی از معاینات عمومی، مجبور می شود تا نگاهی دوباره به زندگی و کار خود بیاندازد. ژولیوس از همین رو به دنبال فیلیپ اسلِیت می رود.
فیلیپ اسلیت معتاد به روابط جنسی که ژولیوس در حدود بیست سال پیش نتوانست کمکی به او بکند. با این حال فیلیپ ادعا می کند که درمان شده و زندگی اش به شکل معجزه آسایی به وسیله ی آموزه های بدبینانه ی فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور، دگرگون شده است. نظرات عجیب و رفتار منحصر به فردِ فیلیپ باعث می شود ژولیوس از او بخواهد که به جلسات گروه درمانی او برود و در عوض فیلیپ هم ژولیوس را با عقاید شوپنهاور آشنا کند.
در کتاب درمان شوپنهاور به طور مثال درباره ی مسائلی چون متن زیر می خوانیم:
جولیوس طی سی سال سرپرستی گروه درمانی، افراد زیادی را به گروه دعوت کرده بود.رفتار آن ها قابل پیش بینی بود. افراد تازه وارد با دلهره وارد جلسه می شدند. رفتاری متواضعانه داشتند.
اما گاهی اوقات می دید که اعضای گروه با این تصور که فرد تازه وارد ممکن است مورد توجه بیشتر سرپرست گروه قرار بگیرد و از کارایی گروه بکاهد او را می رنجاندند، اما افراد دارای تجربه بیشتر می دانستند که ورود هر فرد جدید باعث می شود گروه پر بارتر شود.
گهگاهی افراد تازه وارد فورا وارد بحث می شوند اما به طور کلی در طول جلسه اول بیشتر سکوت اختیار می کردند تا سر از قوانین دربیاورند و یک نفر از آن ها دعوت کند وارد بحث شوند اما این عضو جدید چه کسی بود که نسبت به ورود آن ها این قدر بی اعتنا بود و پشت به آن ها ایستاده بود و خودش را با کتاب ها سر گرم کرده بود؟
بخشی از کتاب درمان شوپنهاور:
زندگی چیز رقت انگیزی است:
به مرگ فکر نمی کرد، راز و رمزها مرتبط با فیلیپ اسلیت به قدری ذهنش را به خود معطوف کرده بود که به چیز دیگری فکر نمی کرد.
تصور اینکه مغزش جایگاه یک آدم آهنی شده است او را می ترساند.
اما نکته جالب تر این بود که چرا تصمیم گرفته بود دوباره فیلیپ را ملاقات کند، از میان تمام بیماران قدیمی اش چرا انتخاب کرده بود فیلیپ را از اعماق ذهنش انتخاب کند؟ آیا به این علت بود که درمانش به گونه ای اندوه بار ناموفق بود؟ مطمئنا دلیل دیگری داشت.
از این گذشته، بسیاری دیگران از بیماران بودند که او نتوانسته بود کمکی به آن ها بکند.
اما چهره و اسم اکثریت آن ها بدون باقی ماندن اثری از بین رفته بود.
شاید دلیلش این بود که اغلب آن ها درمان را زود کنار گذاشته بودند.
غیر عادی بودن شکست در مورد فیلیپ، ادامه دادن او به درمان، تا آخرین جلسه بود.
خدا می داند چطور با وجود سه سال درمان بی نتیجه باز هم به درمان ادامه داد. او حتی یک جلسه هم غیبت نداشت. هرگز تاخیر نداشت حتی یک دقیقه او دوست نداشت پولی که می پردازد هدر برود و یک روز، بدون مقدمه چینی، در پایان جلسه با لحنی ساده اما قاطع اعلام کرد که این آخرین جلسه است.
پس از پایان درمان جولیوس هنوز هم فیلیپ را درمان پذیر می دانست. او آن زمان همواره مرتکب این خطا می شد که همه را درمان پذیر تلقی می کرد. چرا موفق نشد؟
خانه پدر و مادر
اصول محکم جهان بینی ما و عمق و سطوح آن ها ، در سنین کودکی پایه ریزی می شود . سپس چنین بینشی توسعه و تکامل می یابد اما ماهیت آن همچنان تغییر ناپذیر باقی می ماند.
هاینریش شوپنهاور چگونه مردی بود؟ سنگدل ، عبوس ، سرخورده ، سرسخت ، غرور . داستان به سال ۱۷۸۳ باز می گردد.
پنج سال قبل از ، زمانی که دانزیک به محاصره ی پروسی ها درآمد و غذا به ندرت به دست مردم می رسید. خانواده ی شوپنهاور نیز مجبور شده بود یکی از ژنرال های دشمن را خانه ی ییلاقی اش اسکان دهد.
ژنرال پروسی هم به عنوان پاداش ، مسئولیت تأمین علوفه اسب های هاینریش را بر عهده گرفت. هاینریش در جواب ژنرال گفت:
«اسطبل اسب های من پر است قربان و زمانی که ذخیره ی علوفه ی آن ها به اتمام برسد من آن ها را نابود خواهم کرد.»
و مادر آرتور ، یوهانا ؟ او زنی عاطفی ، زیبا ، رویایی و قبراق بود. اگرچه همه ی ساکنان شهر دانزیک در سال ۱۷۸۷ ازدواج آن ها را رویدادی باشکوه می دانستند اما این ازدواج به رویدادی غم انگیز تبدیل شد….
درباره ی اروین یالوم نویسنده ی کتاب درمان شوپنهاور:
اروین یالوم ( نویسنده ی کتاب درمان شوپنهاور ) روانپزشکی است که با قلم جذاب و سبک متفاوتش، بیشتر او را بهعنوان نویسندهای آموزنده و الهام دهنده میشناسیم تا روانپزشک. یالوم در جایگاه یکی از پایهگذاران روانشناسی اگزیستانسیال، تغییری قابلتوجه در زمینه ی روانشناسی ایجاد کرده است.
اروین یالوم شناخت درونی و روانی انسانها را از وابستگی به روانشناسان و روانپزشکان دور کرده و با دنیای کتابها، هر فرد علاقهمند را در شناخت بهتر خودش دارای مهارت کرده است.یالوم از جمله کسانی است که به زندگی در اجتماع و سلامت در اجتماع باور دارد.
او اعتقاد دارد یکی از بهترین روشهای رواندرمانی استفاده از گروهدرمانی است. یالوم در این زمینه کتاب موفقی هم به نام «رواندرمانی گروهی» نوشته است.
برخی ازآثار یالوم بهعنوان مرجع در دانشگاههای معتبر سراسر دنیا تدریس میشوند. او آثار زیاد و گران بهایی دارد که بیشتر در زمینه ی روان شناسی در قالب داستان یا گفته های مراجع در جلسه درمان می باشد.
خوشبختانه آثار زیادی از این نویسنده توانا به زبان فارسی ترجمه شدهاند:
- دژخیم عشق؛
- مسئله اسپینوزا؛
- درمان شوپنهاور؛
- وقتی نیچه گریست؛
- رواندرمانی گروهی؛
- دروغگویی روی مبل؛
- پلیس را خبر میکنم؛
- مامان و معنای زندگی؛
- موهبت رواندرمانگری؛
- هر روز یک قدم نزدیکتر؛
- رواندرمانی اگزیستانسیال؛
- زندگی این بود؟ چه بهتر، دوباره؛
- انسان موجودی یکروزه و قصههای دیگری از رواندرمانگری.
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.