کتاب من میترا نیستم روایتی تازه از خاطرات و زندگی نامه ی شهید زینب کمایی است. این اثر توسط معصومه رامهرمزی نگارش شد.
درباره ی کتاب من میترا نیستم:
زینب کمایی
زینب فرزند ششم خانواده بود. او بسیار پخته تر و فهمیده تر از سن خودش بود. او همیشه در اعتراض به نامی که برایش انتخاب کرده بودند می گفت:
« من دوست دارم اسمم زینب باشد.»
در فروردین سال 1361، این شهیده، در راه بازگشت از مسجد به خانه به وسیله ی منافقین دزدیده شد. چند روز بعد پیکر بی جان این دختر شهید را در نزدیکی خانه اش پیدا کردند.
این کتاب بسیار جامع و کامل تر از دیگر کتب درباره ی به زندگینامه ی زینب کمایی پرداخته است. به طوری که ابهامات و شبهاتی که در بری خاطرات وی وجود داشت را برای مخاطبین روشن کرده است.
شروع دوباره
همه چیز آرام می گذشت. سرم به خانه و زندگی ام گرم بود. همین که بچه ها در کنارم بودند، احساس خوشبختی می کردم. چیز دیگری از زندگی نمیخواستم.
بابای مهران و کارگرهای شرکت نفت از شاه بدشان می آمد.
آبادان در دست انگلیسی ها و خارجی ها بود. آنها در بهترین محله ها و خانه ها زندگی می کردند.و برای خودشان آقایی می کردند.
بعد از انقلاب من و بچه ها طرفدار انقلاب و امام شدیم. وقتی آدم پستی مثل شاه که خیلی از جوان های مخالفش راشکنجه کرده بود. از کشور رفت و یک سید نورانی مثل امام رهبرمان شد.
چرا ما از او حمایت نکنیم. من مرتب می نشستم وبه سخنرانی های امام گوش می کردم. انگار از زبان ما حرف می زد و دل ما را می گفت.
وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده رضایی آوردند…
فهرست کتاب من میترا نیستم
مقدمه کتاب من میترا نیستم
روایت اول ( کبری طالب نژاد؛ مادر شهید)
نذر کرده
فرزند ششم
شروع دوباره
جنگ زده
خانه جدید
گمشده
روز دوم
شهادت
روزهای بی قراری
روایت دوم/مینا کمایی
سوم/شهلا کمایی
چهارم/خانم کچویی مدیر دبیرستان
آلبوم عکس
اسناد و دست خط ها
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.