داستان بریده بریده اثر علیرضا نظری خرم :
در اثر داستان بریده بریده پژوهشگر با مراجعه به اکثر منابع متقن موجود تا قرن هفتم که کمترین تحریف و دستبرد را به خود دیده اند به تعریف زوایای پنهان و آشکار تاریخ می پردازد.
مخاطب در این کتاب ارزشمند ضمن اطلاع از چگونگی بروز حوادث عاشورا، از اوضاع و احوال شهرهای مهم جهان اسلام و عملکرد مسلمین آگاه می شود.
از همه مهم تر با خواندن کتاب داستان بریده بریده به شناخت افراد و اسامی مشهوری می رسد که شاید امروز به گونه ای دیگر از آنها یاد می شود.
آسوده خاطر باشید که نویسنده داستان بریده بریده، آقای علیرضا نظری خرم به دور از خیال پردازی، قصه را براساس منابع موجود کهن از قرن اول تا هشتم هجری نگاشته است.
البته گاهی به ضرورت پردازش داستان، برداشت هایی آزاد اما وفادارانه و وسواس گونه از کتاب های حدیثی و تاریخی داشته ام.
مقدمه داستان بریده بریده :
به لطف خداوند، سالها در پژوهشگاه دارالحدیث به تحقیق و پژوهش مشغول بودم که حاصل آن، همکاری در نگارش ده ها کتاب حدیثی است.
پس از سیزده سال تجربه حضور در پژوهشگاه قرآن و حدیث به کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی (ره) نقل مکان کردم.
در آنجا با همکاری تنی چند از اساتید با فضل و کمالاتم، مشغول نگارش مجموعه عظیمی «موسوعه الامامه فی نصوص اهل السنه» هستیم.
اخیرا نیز کار علمی و پژوهشی مربوط به زندگی امام حسین ع را که حدود ده جلد قطور می شود، براساس منابع کهن تاریخی و حدیثی به پایان رساندیم.
و آنچه در داستان بریده بریده با عنایت اهل بیت و فراهم آمده، به پشتوانه این تجربه پژوهشی است.
در نگارش این داستان بریده بریده علاوه بر اندوخته هایم از مطالعه دانشنامه امام حسین ع ، از پژوهش های همکاران سابقم در پژوهشگاه دارالحدیث و کتاب ارزشمند تاریخ امام حسین ع ، نگاشته پژوهشگران وزارت آموزش و پرورش، بهره جستم.
استفاده از مجموع این کتاب ها موجب شد تا یک قصه مستند و به اصطلاح، پدر و مادردار درباره حادثه کربلا بنویسم، نه یک داستان تخیلی.
غرض آنکه آنچه در کتاب داستان بریده بریده ، پیش روی خواننده محترم قرار گرفته، خیالات و بافته های ذهنی نویسنده نیست.
امروزه برای هر پژوهشی درباره تاریخ عاشورا چهار دسته منبع وجود دارد:
الف. منابع قابل استناد
ب. منابع غیر قابل استناد
ج. منابع متاخر و معاصر
د. منابع مفقود
بخشی از داستان بریده بریده :
مکه تا کربلا
سی نفر شیطون صفت! : آخرین شب حضور امام در مکه بود. قرار شد اهل کاروان، صبح زود به سمت عراق حرکت کنند.
آدم های اسم و رسم دار زیادی، دست و پا می زدند تا شاید حضرت رو از رفتن به کوفه منصرف کنند.
اما این تلاش ها بی فایده بود. محمدبن حنفیه تصمیم گرفت یه بار دیگه به دیدار برادر بره تا بلکه بتونه امام رو از اون قصد و هدفش برگردونه.
چند تا از پسرهای محمد از بابا تقاضا کردند تا اجازه بده اونها هم به دیدن عمو بیایند. اما محمد نگران بود که نکنه بچه ها با دیدن عمو هوایی بشند و بخوان با امام عازم عراق بشند.
این شد که به پسرها گفت: حالا نه! فعلا صبر کنید تا برم و برگردم.
محمد به دیدار امام رفت. حرف های زیادی بین دو برادر رد و بدل شد. نه محمد کوتاه میومد و نه امام محمد با نگرانی به امام گفت: مردم کوفه در گذشته کم به ما خیانت نکردند.
مگه فراموش کردی که با پدر و برادرمون حسن، چه ها که نکردند؟! والله به خدا می ترسم به توهم ځدعه و نیرنگ بزنند.
تورو به خدا از مکه خارج نشو! آخه تواگه این جا بمونی، عزت و احترامت حفظ میشه.
حضرت در جواب دلسوزی های محمد گفت: اخیرا باخبر شدم که یزید سی نفر از مردهای شیطون صفت بنی امیه رو قاطی حاجی ها، مخفیانه فرستاده مکه! میدونی برای چی؟
محمد سکوت کرد و چیزی نگفت. امام در ادامه گفت: یزید دستور داده که به هر شکل ممکن، حسین رو از بین ببرید.
این حرف می فهمی یعنی چی؟! تو فکر میکنی من دوست ندارم که در مکه بمونم؟ من نگرانم که آدم های یزید به مکه شبیخون بزنند و با ریختن خونم در جوار خانه خدا، حرمت اینجا رو بشکونند! و…
به سوی سرنوشت ( داستان بریده بریده ) :
امام از شتر پیاده شد و به گوشه ای رفت.
اونهایی که برای بدرقه یا همراهی اومده بودند دور و بر حضرت رو گرفتند.
امام نگاهی به جمعیت انداخت و یه جوری که زن و بچه ها متوجه نشند به حاضرین گفت: قلاده مرگ به گردن بنی آدم به مانند گردن بن؛ دخترکی جوان، آویخته شده! شوق زیادی به دیدار گذشتگانم دارم.
به مانند اشتیاق یعقوب به یوسف. برایم قتلگاهی انتخاب شده که به زودی خواهم دید.
گویا بندبن بدنم رو می بینم که درنده خوهایی از هم جدا می کنند و وحشیانه گوشت های تنم رو می خورند.
هیچ چاره ای از سرنوشت قطعی نیست. و جمعیت حاضر، مات و مبهوت به حرف های حضرت گوش می دادند. خدایا!
حسین چی داره میگه ؟! امام ادامه داد: خشنودی خدا بسته به خشنودی ما اهل بیت داره.
بر بلاها صبوریم. خداوند پاداشی رو که به آدم های صبور میده یک جا به ما خواهد داد.
پاره های تن پیامبر که ماها باشیم از اون جدا نیستند. همه ما توی بهشت برین، کنار هم جمع میشیم و چشم پیامبر به دیدارمون روشن میشه!
حضرت بعد از گفتن این حرف ها به سمت محمد حنفیه رفت و نامه ای رو که قبلا نوشته بود به دست محمد داد و سوار بر شتر شد.
فرمان حرکت صادر شد و کاروان، مکه رو به عزم کوفه ترک کرد. محمد حنفیه همین طور که کاروان امام به سوی سرنوشت خود میرفت نامه رو باز کرد تا بخونه!
داستان بریده بریده ، داستانی پژوهشی از حادثه کربلا…
مسلم و کوفه ( داستان بریده بریده ) :
بیا این نامه رو بگیر!
پیک ها بی خبر از رفتن مسلم، همگی منتظر بودند تا امام جواب نامه هاشون رو بده.
اما خبری از جواب امام نبود. تا اینکه حضرت همه نامه رسان های کوفه رو یک جا جمع کرد و بهشون گفت: جدم پیغمبر رو توی خواب دیدم که من رو مأمور به انجام کاری کرد.
من هم به زودی اون کار رو انجام میدم. اگه خدا بخواد کارم خیر و برکت زیادی پیدا میکنه!
امام نامه ای رو که همراهش بود، در آورد و به یکی از یاران باوفاش داد و گفت، بلند بخون تا همه ی نامه رسون ها صدات رو متوجه بشند.
اون بنده خدا هم، تا جایی که نفس یاری می داد صداش رو بالا برد و گفت: به نام خدای بخشنده مهربان! از حسین بن علی به دوستان و شیعیانم در کوفه!
سلام علیکم! نامه های شما به دستم رسید. از علاقه مندی شما و شوق دیدارتان، باخبر شدم. توی نامه ها نوشته بودید که امام و پیشوا نداریم.
به جانم سوگند! رهبر و امام کسی هست که عامل به کتاب خدا، پای بند به انصاف، ملتزم به حقیقت و سرسپرده ی ذات خدا باشه ! و…
داستان بریده بریده به چه کسانی پیشنهاد می شود ؟
داستان بریده بریده به کسانی که به چگونگی تشکیل قیام عاشورا و امام حسین علاقه دارند پیشنهاد می شود.
PDF کتاب داستان بریده بریده:
این داستان بریده بریده را به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.