کتاب دا خاطرات سیده زهرا و نوشته ی سیده اعظم حسینی از انتشارات سوره مهر است. این کتاب زیبا خاطرات این خانم در دوران دفاع مقدس است. کتاب دا توسط انتشارات آثار برات عرضه می گردد.
درباره ی کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی
مقدمه
دوران هشت ساله ی دفاع مقدس که عراق با پشتیبانی کشورهای غربی و آمریکا به ایران تحمیل کرد، دوران پر از خاطرات است. خون شهدای این دوران و اسارت و جانبازی آزادگان سرافراز ایران عزیز تضمین انقلاب پاک امام خمینی است.
کتاب زنان قهرمان
قبل از شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق تقریبا چهارده سالم بود که کتاب زنان قهرمان صدر اسلام را خواندم.
گذشته از ازنان صدر اسلام، شخصیت جمیله بوپاشا دختر مسلمان و انقلابی الجزایری برایم بسیار جالب بود. او برای حفظ شرافت و آزادگی مردمش تمام شکنجه های فرانسوی های متجاوز را به جان می خرد. اما زیر بار ذلت اشغالگران نمی رود.
در کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی که توسط انتشارات آثار برات عرضه می شود، خاطرات سلحشورانه ای بسی فراتر را از زنان قهرمان کشور عزیز خود را می خوانید.
چندسال بعد وقتی اشغالگران بعثی وحشیانه به وطنم هجوم آوردند و مردم شهرم را به خاک و خون کشیدند،دیگر آسوده زیستن برایم معنایی نداشت. چرا که آموخته بودم آسوده زیستن عدم است. نمی توانستم ببینم کودکان مظلوم زیر حملات عراقی ها در خاک و خون می غلتند.
باید بسیج مردمی را تقویت می کرد و دست به کار می شد. خون شهدا و مقاومت مردم مستضعف و با ایمان این انقلاب را زنده نگاه داشت.
در طی این سال ها هیچ گاه برای گفتن این خاطرات اصراری نداشتم. چراکه معتقد بودم اگر انسان کاری برای رضای خدا انجام می دهد نباید در بوق و کرنا کند.
اما در دوره ای شرایط به شکلی پیش رفت که همه ی آنهایی که برای حفظ و صیانت از این آب و خاک و نظام مقدس جمهوری اسلامی از همه چیز خود گذشتند، متهم به جنگ طلبی شدند.
اینجا بود که مصمم شدم تا از دفاع مقدس مان دفاع کنم. و این ممکن نبود جز با نگارش واقعیات و ثبت خاطرات آن روزها. این کتاب را می توان با تخفیف ویژه توسط انتشارات آثاربرات تهیه کرد.
بخشی از کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی
اوایل دوران هشت سال دفاع مقدس
روز سی شهریور، دقایقی گفت: «به فرمانده مرزبانی از طرف بنیصدر دستور داده شده همه نیروها از پاسگاهها عقب بکشند. توپخانه ی اصفهان آمده و در سی کیلومتری خرمشهر است. میخواهد شلیک کند.»
ما گفتیم: «خب ما در نهرها و نخلستانهای مرزی میمانیم تا آتش توپخانه تمام شود.» اما نگذاشتند و گفتند: «دستور فرمانده است. گفته نیروها بروند پلنو، اینجا زیر ترکش توپها میمانند. بروند سه، چهار ساعت دیگر بیایند.»
ناچار هفده، هجده کیلومتر عقب آمدیم. یک عده از بهبهانیها و خرمشهریهای سپاهی ماندند…
فهرست
- مقدمه
- بخش اول
- بخش دوم
- بخش سومبخش چهارم
- بخش پنجم
- ضمائم
- عکس های کتاب دا خاطرات سیده زهرا حسینی
- فهرست اعلام