کتاب در انتظار پدر کتابی از زبان مادر شهید محمدرضا تورجی زاده است. کتاب سرشار از احساسات مادرانه است. اگر به زندگی و خاطر شهدای راه حق علاقه مند هستید، این کتاب را بخوانید.
درباره ی کتاب در انتظار پدر
شهید محمدرضا تورجی زاده، فرمانده ی گردان یا زهرا بوده است. این کتاب از زمان تولد تا شهادت ایشان را بیان می کند. روایت از زبان مادر این شهید بزرگوار بیان می شود.
در انتظار پدر رشد و مراحل زندگی شهید تورجی زاده را مرحله به مرحله به تصویر می کشد.
بخشی از کتاب در انتظار پدر
پدرم بیماری سختی گرفت. هر روز حالش بدتر میشد. هرجایی میبردندش، نمیدانستند، چه دردی دارد. یک سالی با بیماریاش دستوپنجه نرم کرد. تا اینکه آبان سال ۱۳۲۰، به عالم دیگر پیوست. آن موقع مادرم من را باردار بود.
خودش برایم تعریف میکرد:
– پابه ماه بودم. حال پدرت هرروز بدتر از روز قبل میشد. تا اینکه به رحمت خدا رفت. مراسم خاکسپاری و سوم رو با همون حال رفتم. برای مراسم هفتم آماده میشدم، که دردم گرفت. تو به دنیا اومدی. همه برای مراسم پدرت به تخت فولاد رفتند. از اون همه جمعیت، فقط یک نفر پیش من موند.
لحظهای دلواپسی و نگرانی رهام نمیکرد. خونهخراب شدنم رو به چشم می دیدم. مونده بودم بدون شوهر، با سه تا پسربچهٔ شیطون و قدونیمقد و یک بچهٔ یکروزه، چه بکنم. بغض عجیبی توی گلویم جا خوش کرده بود. کسی از اومدن تو خوشحال نبود و این من رو بیشتر آزار میداد.
ما همراه دو تا از داییهایم در خانهای درندشت با چندین و چند چهاردیواری بزرگ و کوچک، در نزدیکی مقبره ی علامه مجلسی در اصفهان زندگی میکردیم. مقبرهٔ علامه دقیقا وسط یک بازار است که به سبزه میدان معروف است. از وقتی یادم میآید، همیشه گوشهای نشسته بودم و ریزریز گریه میکردم. هر وقت داییام را میدیدم که دخترش را در آغوش گرفته، با آه و افسوس به آنها نگاه میکردم. همیشه با حسرت نداشتن پدر دستوپنجه نرم کردم. پیش خودم میگفتم: «خوش به حال دخترداییم که حالا توی بغل پدرشه. غصهای هم توی دنیا هست که این دختر داشته باشه؟»
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.