کتاب سرزمین گوجه های سبز اثر هرتا مولور درباره ی یک دختری از تبار آلمانی های رومانی است که در کنار پنج دوست خود ( سه پسر و دو دختر )در دوره ی سیاه استبدادی زندگی می کند.
درباره ی کتاب سرزمین گوجه های سبز اثر هرتا مولور
پیش گفتار
به نظرم برای پیشگفتار شاهکاری چون سرزمین گوجههای سبز باید از این گفته ی «اوکام» اندیشمند انگلیسی بهره گرفت. که بهترین توضیح، کوتاه ترین آن است.
چرا که زیبایی و جذابیت این نوشتهی شعرگونه عمیق و خاص خانم هرتا «مولر» آنقدر زیاد است. که بی تردید قلم را توان بیان آن به این آسانی نیست؛ اما من به جهت آماده سازی ذهن خواننده گرامی برای ورود به کتاب، در اینجا به نکاتی مهم و شایان یادآوری اشاره میکنم.
داستان سرزمین گوجه های سبز در مورد یک دختری از تبار آلمانیهای رومانی است که در کنار پنج دوست خود، سه پسر و دو دختر در «دوره ی سیاه استبدادی نیکولای چائوشسکو» دیکتاتور رومانی طی سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۹ زندگی میکند.
مولر در رمان خود به شیوه ی پست مدرن و با استفاده از استعارات و کنایه های مکرر، زندگی در دوران دیکتاتوری را به عنوان صدای قشر دانشجو به تصویر میکشد.
خود نویسنده ی کتاب سرزمین گوجه های سبز که در سال ۱۹۵۳ در رومانی چشم به جهان گشود در مخالفت با پیوستن به دستگاه امنیتی چائوشسکو، از ادامه ی کار معلمی بازماند.
هرتا مولر، قبل از مهاجرتاش به آلمان در سال ۱۹۸۷، بارها از سوی دستگاه امنیتی رومانی تهدید به مرگ شد. نویسنده با زیرکی تمام در ابتدای اثرش شعری از «جلو ناوم» شاعر شهیر رومانیایی را می آورد.
شعری که چندین مرتبه در طول داستان تکرار میشود. پیام شعر، یکی از مهمترین پیامهای اثر اوست. در فضای دهشتناک دیکتاتوری دوستان شاید همدیگر را دوست داشته باشند.
اما وحشت، فقر و بیکاری آن قدر بر آنها مستولی شد. و آن قدر در خود گرفتارند که در فضای سرد مرگ عواطف انسانی، یا دست به خیانت میزنند و یا دست به رهایی یکدیگر.
بخشی از کتاب سرزمین گوجه های سبز
از متن کتاب
پس از آن که کف زدنهای حاضرین در سالن، به دستور رییس دانشگاه متوقف شد. مربی ژیمناستیک به سمت تریبون رفت. پیراهنی سفید بر تن داشت. به منظور اخراج لولا از دانشگاه و حزب رای گیری شد.
مربی ژیمناستیک اولین نفری بود که دستاش را بالا برد. بقیه هم به تبعیت از او، دستشان را بالا بردند. وقتی داشتند دستانشان را بالا می بردند به دستان بالارفته ی دیگران هم نگاه میکردند.
اگر کسی دستاش را به قدر کافی بالا نبرده بود آن را بالاتر می برد. حضار آن قدر دستانشان را بالا نگاه داشتند، که انگشتانشان کرخت شد و آرنجشان احساس ضعف کرد. و دستشان پایین افتاد.
عده ای به پیرامون خود نگاه کردند. و چون دست دیگران از آنها پایین تر نبود دوباره انگشتانشان را راست کردند و آرنجهایشان را کشیدند. زیر بغل های آنها خیس عرق بود. و پیراهنها و بلوزهایشان چروک.
کتاب سرزمین گوجه های سبز با تخفیف ویژه موجود است.
گردنها راست و گوشها سرخ بود. لبها نیمه باز هم چنان که چشمهایشان به این سمت و آن سمت میچرخید. سرهایشان سیخ و استوار بود. در میان دستهای برآمده در هوا، سکوت مطلق حاکم بود.
یک نفر در اتاقک خوابگاه گفت که صدای نفس فقط از نیمکتهای موجود در سالن شنیده میشد. تا وقتی که مربی ژیمناستیک دستاش را پایین آورد. و بر روی تریبون قرار داد. سکوت همچنان حاکم بود. مربی گفت نیازی به شمارش نیست.
البته که همه ی ما موافقیم روز بعد که در شهر قدم میزدم با خودم گفتم تمامی این مردمی که میبینم حاضرند در آن سالن بزرگ، با اشاره مربی از روی خرک بپرند. انگشتانشان را سیخ کنند آرنج هایشان را بکشانند و نگاهشان را به این سمت و آن سمت بچرخانند.
کتاب های دیگر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.