درباره ی کتاب سماع جان :
سماع جان خواننده علاقه مند به آشنایی با فرهنگ گران سنگ عرفان ایرانی اسلامی را به ژرفای داستانهای مثنوی می برد و بدون گذراندن او از پیچ و خم ها و تنگناهای شعر و آرایه های زبانی و ادبی مثنوی، بر مرکب راهوار نثری روان و امروزین می نشاند و به دشت روشن معنا می رساند و در این مسیر مفاهیم داستان ها و تمثیل های این اثر سترگ جهانی را برای او تبیین و و تحلیل می کند؛ به گونه ای که خواننده می تواند به گشایش راز و رمزهای مثنوی معنوی نایل آید.
نویسنده سماع جان، دکتر جلیل مسعودی فرد، پژوهشگری است که چندین دهه از عمر خود را در حوزه ادبیات و عرفان و مولوی شناسی سپری کردهاست. کتاب معرفت شناسی مثنوی مولوی و مقالات متعددی با موضوع مثنوی شناسی و مولوی پژوهی از جمله آثار منتشر شده این استاد دانشگاه است.
بخشی از کتاب :
مثنوی گزارش حال انسانی است که از اصل خویش دور شده و از نیستان ازلی به کره خاک تبعید شده است؛ و در اینجا گرفتار غم غربت است و شوق بازگشت به وطن اصلی مهم ترین سرمایه اوست. عشق ازلی گرما بخش زندگی اوست تا دوباره به نیستان وجود بازگردد و لذت وصال را بچشد.
هجده بیت آغازین مثنوی که به “نی نامه”شهرت یافته است و به منزله مقدمۀ مثنوی و یا چکیده اندیشههای مولانا تلقی میشود، بازگوکننده داستان انسان است؛ انسانی که احساس تنهایی میکند وغم غربت او را به ناله و فغان درآورده است.
حکایت و شکایت نی، شکایت از جدایی هاست؛ جدایی از بهشت آسایش و آرامش، و دوری از وصال معشوق و گرفتار شدن در غم و رنج جهان مادی است. این ماجرا چنان سخت و غم انگیز و غیر قابل وصف است که مولانا از بیان آن اظهار عجز می کند. فقط انسانهایی که این حس را دریافته باشند و سینهشان از درد فراق پاره پاره شده و شوق وصال همه وجودشان را فرا گرفته باشد، می توانند این درد مشترک را درک کنند و همدم انسان باشند و با همدلی آبی بر این آتش بزنند و تسکین و آرامشی به وجود آورند.
میتوان گفت که کل مثنوی شرح همین ماجراست. نی که در این ابیات می نالد و از غم غربت شکایت میکند، نماد انسان غریب و پاکباز و وارستهای است که با پاکی درون و صیقل جسم و روح، از همه وابستگیها و دلبستگیها رهایی یافته است و آماده نواخته شدن است و منتظر است که نفس پاک خدای رحمان در آن دمیده شود. انسان وارسته از خود چیزی ندارد هر چه هست نوای خداست و پیام او؛ و رسالت انسان کسب فضایل انسانی و تعالیم اخلاقی است تا به سوی معراج حقایق پرواز کند.
مولانا از تجربۀ زیستۀ خویش به عنوان انسانی که درد عشق را چشیده و رنج غربت را دیده سخن میگوید، اما سخنان او در پرده راز و رمز پنهان است. او چارهای ندارد جز بیان اسرار در قالب کلمات؛ ولی حرف و زبان عاجز است از انتقال این مفاهیم عمیق و معارف شهودی. چنین است که هر کسی از ظن خود یار او میشود و کمتر کسی اسرار درونی او را در مییابد. در عین حال مولانا از تلاش باز نمیایستد، سختی راه دلیلی برای حرکت نکردن نیست او با هر گروه و جمعیتی همراه میشود و برای آنان درد و ناله خویش را بیان می کند و با انسان های موفق و ناموفق همنشین میشود تا آنان را در تجربۀ خودش سهیم کند.
انسانی که در این دنیا احساس غربت نمی کند و به نعمت و خوشی آن دلبسته است توانایی درک این مفاهیم را ندارد. چنین است که مولانا از انسانها میخواهد که با گوشی دیگر به سخنان او گوش بدهند و با چشمی دیگر به این حقایق بنگرند. راز مولانا گاهی در آواز نی و موسیقی متجلی میشود. بانگ نی باد تو خالی و بیحاصل نیست، بلکه آتشی است که همه وجود مولانا را فرا گرفته است و جوشش عشق، او را از همه وابستگیها رها کرده است. از نظر او انسان فقط در پرتو عشق و موسیقی و مستی می تواند به کشف اسرار دست یابد و تعالی معنوی را تجربه کند و تولدی دیگر بیابد.
مثنوی گزارشی از این تولد دوباره است که در بانگ نی تجلی یافته است. او از مخاطب خویش میخواهد که با همدلی به داستان او گوش بدهد؛ داستان او داستان انسانی است که به وصالها و فراقها مبتلا شده است. شرح این ماجرا گاهی در پردۀ نی و نوای موسیقی بیان می شود و گاهی در بیان داستانهای عاشقانه. نی همدم کسانی است که از یاری جدا افتادهاند و اسرار عشقشان آشکار شده است، پرده و ساز موسیقی پرده های اسرار آنان را برملا ساخته است. چنین است که نی دمساز انسان است و مشتاق نواخته شدن؛ در این نواختن است که انسان درد اشتیاق خویش را بیان میکند.
کتاب سماع جان را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.