سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. مجاهدی جهان پس از مرگ و نتیجه ی کارهای این دنیا را در روز حساب می بیند.
درباره ی کتاب
مقدمه ی کتاب
خاطرات مدافع حرم که در اثر عمل جراحی برای چند لحظه از دنیا میرود. دوباره به زندگی بر میگردد، با این وجودکه به آن دنیا، هرچند کم چیز هایی درک آن برای ما سخت است، و حال آن تصاویری که دید را برای ما در کتاب سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ روایت می کند.
کتاب سه دقیقه در قیامت باعث تحول در زندگی افراد زیادی شد.
گزیده ای از کتاب سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ :
خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق بود. ثانیه به ثانیه را حساب می کردند.
زمان هایی که باید در محل کار حاضر باشم را خیلی با دقت بررسی می کردند. که به بیت المال خسارت زدم یا نه!؟
خدا را شکر این مرحل به خوبی گذشت. زمان های حضور در مسجد و هیئت را گفتند:تجربه دو سال از عمرت است. جزو عمرت محاسبه نمی کنیم. یعنی حساب ندارد و می توانی به راحتی از این دوسال بگذری.
نکته عجیب سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ
در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی آشنایان را دیدم. مثلا آن هایی را در سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ دیدم که هنوز در دنیا بودند! می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آن ها را ببینم.
عجیب که برخی از دوستان به عنوان شهید راهی برزخ می شدند. بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می رفتند…
بخشی از کتاب
شهید و شهادت
در این سفر سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ ، نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
یکی از معلم های محله ما تلاش زیادی برای جذب بچه ها به مسجد و هیئت داشت. او خالصانه سه دقیقه تلاش می کرد. این مرد خدا یک بار از چراغ قرمز عبور کرد. او در یان تصادف مرحوم شد.سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ بود.
من او را درمیان شهدا دیدم. میتوانستم با او صحبت کنم. او به خاطر فعالیت خوب مسجد در قیامت تجربه نزدیک شهدا قرار گرفت. درواقع او شهید زندگی کرد و به مقام شهدا دست یافت.
اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و در واقع علت مرگش بود. ایشان به من گفت که من پشت ماشین سکته و با ماشین مقابل برخورد کردم. درواقع هیچ چیزی از تصادفدست من نبود.
نکته دوم سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ
در جای دیگری یکی از دوستان پدرم که شهید و در نزدیک گلزار شهدای شهرمان دفن بود را دیدم که خیلی گرفتار بود. او اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت. تشییع او در تابوت شهدا را به یاد داشتم. اما چرا؟
خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم. بلکه برای تجربه کاسبی و خرید و فروش جنس به مرز رفتم. که همان موقع نزدیک مرگ بمباران و من نیز کشته شدم. بدن من نیز با شهدا به شهر منتقل و با شهدا دفن شد.
مورد عجیب بعدی در مورد شهید دیگر
یادم آمی آید که در دوران کودکی، شب ها در جلسات قرآن حضور داشتیم. به خاطر شیطنت کودکی وقت برگشت زنگ خانه ها را می زدیم. یک شب من دیرتر از بچه ها به خانه برگشتم، بچه ها یک چسب روی زنگ یک خانه زده بودند که ماهم همان موقع رسیدیم.
در همان موقع پسر آن خانه که از بسیجی ها بود بیرون آمد و مچ دست مرا گرفت. او مرا به پیش پدرم برد. آن شب که در کوچه ی ما عروسی یکی از همسایه ها هم بود، من از پدرم کتک زیادی به ناحق خوردم.
سه دقیقه در قیامت تجربه نزدیک مرگ
آن جوان بعدا در جنگ شهید شد. ولی این قضاوت ناحق او در نامه اعمال ثبت بود. من به جوان پشت میز گفتم چگونه باید حق خود را بگیرم؟ گفت: نیازی به حضور آن شهید نیست و من اجازه دارم که از گناهان تو پاک کنم تا تو از او راضی شوی.
سپس آنقدر از گناهان من پاک شد تا من خوشحال شدم. سپس شهید را دیدم که بامن دست داد و گفت: با اینکه نیاز به حلالیت نبود ولی گفتم که حضوری از شما حلالیت بطلبم. هرچند که در کارهای گذشته ی آن ماجرا هم بی تقصیر نبودی.
فهرست
- مقدمه
- این متن را بخوانید
- گذر ایام
- مجروح عملیات
- پایان عمل جراحی
- حسابرسی
- نیت
- نجات یک انسان
- سفر کربلا
- آزار مومن
- حسینیه
- اعجاز اشک
- بیت المال
- صدقه
- گره گشایی
- با نامحرم
- باغ بهشت
- جانبازی در رکاب مولا
- قرآن
- شراکت
- اعمال
- یازهرا
- بازگشت
- دکتر
- تنهایی
- نشانه ها
- مدافعان حرم
- مدافعان وطن
- توفیق شهادت
- حسرت
- تجربه ای جدید
پیشنهاد کتاب های دیگر