کتاب سوسنگرد به جای منچستر زندگی نامه و خاطرات شهید اکبر چهره قانی است. او مردی آزاده و شعیه ای راستین بود که دعوت خونین و انقلابی حسین (ع) را لبیک گفت. علیه طاقوتیان قیام کرد و همه ی وجود خود را وقف خدا نمود. به همه ی جاذبه های زندگی و قید و بند های حیات، پشت پا زد.
آزاد زیست و آزادانه وارد معرکه ی نبرد شد. و با سلطه ی شیطانی طاغوتیان به سختی درافتاد. و همه جا در صحنه ی جنگ حق و باطل، پیش قراول مبارزان بود.
هرکجا ضد انقلاب سربرافراشت، اکبر فورا آماده ی نبرد و فداکاری شد. در معرکه های سخت و خطرناک خرمشهر و بعد نبردهای خونین کردستان، از پاوه تا سردشت، همه جا پیش قراول بود. همه جا حماسه خلق می کرد. همه جا ستاره ی رزمندگان از جان گذشته بود.
هنگامی که صدام کثیف، به فرمان طاغوت ها و ابرقدرت ها، به خاک عزیز ایران حمله کرد و نیروی کفر تا نزدیکی های اهواز پیش آمد،اکبر عزیز ما نیز همراه دوستان خود وارد نبرد شرف و افتخار شد.
درباره ی کتاب سوسنگرد به جای منچستر
السابقون
پای صحبت هم رزمان و خانواده های شهدا که بنشینی در می یابی که شهدا انسان هایی عجیب یا استثنایی نبودند. بلکه آنها کسانی بودند
که به عهد خویش وفا کردند. و تا آخرین لحظه استوار ماندند.
آنان، سرخی خونشان گواه صدق پیمانشان شد. دل خویش را به نور عشق زنده کردند. و جان دادند و جاودانه شدند. آن پاک دلانی بودند که به جستجوی پروردگار خویش برخاستند. و او را یافتند. و چون او را یافتند به او محبت ورزیدند و چون لبریز از محبت گشتند و عاشقش شدند.
خدا هم عاشقشان شد. اما در میان صدها هزار شهید دوران حماسه و ایثار برخی سرسلسله کاروان عشق بودند. آنان از اولین حماسه سازان این کاروان بودند. آنان به این خاطر که در اولین روزهای جهاد به میهمانی خدا دعوت شدند، کمتر نشانی از خود به جای نهادند.
(کتاب سوسنگرد به جای منچستر درباره ی زندگینامه و خاطرات شهید ایثارگر اکبر چهره قانی است.)
مگر اینکه بازماندگان کاروان عشق از آنها یادی نمایند. در این میان اکبر چهرقانی از اولین مردان میدان حماسه بود. او با آنکه از مواهب دنیا بهره مند بود و هر چه میخواست برایش مهیا می گردید، اما لذت دنیای زودگذر را رها نمود.
او تحصیل در انگلیس و زندگی در کشورهای غربی را رها کرد و دل به مقتدای خویش، دکتر مصطفی چمران بست. و آواره بیابانهای جبهه شد. اکبر که از نخبگان و افراد خوش فکر و شجاع جنگهای نامنظم بود، شب تاسوعا و در ماههای اول دفاع مقدس کربلایی شد.
بخشی از کتاب سوسنگرد به جای منچستر
ذوق پدر
روزی که اکبر به دنیا ،آمد خانواده خیلی خوشحال و واقعا پدرم ذوق زده بود. من کاملاً خوشحالی پدر و مادرم را حس می کردم. اکبر کودک شیرینی بود. من خیلی به او علاقه داشتم. همیشه او را بغل می کردم، میبوسیدم و خیلی به او وابسته شده بودم.
هر وقت او را بغل می کردم و نگه میداشتم مادرم می گفت: «فاطمه خیلی بغلیش نکن، بذارش زمین.» من کلاس اول دبیرستان بودم که پدرم اکبر را در دبستان تیسفون در کلاس اول ابتدایی ثبت نام کرد.
در آن زمان هم مدارس دو نوبته بود. من شیفت صبح بودم و اکبر شیفت بعد از ظهر. هر وقت از مدرسه به خانه میرسیدم مادرم میگفت تا من ناهار را آماده میکنم، اکبر را به مدرسه ببر و برگرد.»
اما اکبر در بین راه مدرسه خیلی بازی گوشی میکرد. و من همیشه نگران بودم خدای ناکرده برایش اتفاقی بیفتد.
فهرست کتاب سوسنگرد به جای منچستر
- اکبر
- السابقون
- چهرقان
- تولد تا شهادت
- ذوق پدر
- مثل برادر
- سفر
- دانشگاه منچستر
- اکبر انقلابی
- استاد و شاگرد
- تیرم به هدف نخورد
- تور و طناب
- معاونت انقلاب
- شخصیت دکتر
- ای کاش لبنان بودم
- فقط به اکبر می گفتم
- ذوب در دکتر
- شاخه های درخت تنومند
- ماشین خدمت
- درگیری های کردسان
- از پاوه تا آلواتان
- نذر کردم سالم برگردد
- دیدار با امام
- طالبانی
- نامنظم
- سوغاتی
- و…
پیشنهاد کتاب های دیگر:
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.