کتاب من می آیم اثر مریم طالبی امرئی خاطرات سیده زهرا حمیدی (همسر سردار شهید سید منصور نبوی) و دوستان و همرزمان شهید است.
درباره ی کتاب من می آیم اثر مریم طالبی امرئی
مقدمه
شش ساله بودم. که پیکر خونین شوهر خاله ام را چند روز بعد از شهادتش در گلزار شهدای شهر ساری دیدم. سید منصور نبوی، مسئول طرح و عملیات لشکر ویژه ۲۵ کربلا که در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۹ در شلمچه به شهادت رسید.
از او خاطراتی کم ولی به یادماندنی داشتم. در همان حال و هوای کودکی با اینکه هنوز خیلی چیزها را درک نمیکردم ولی میدانستم اتفاق بزرگی است. دیدن پیکر زخمی آقا منصور خیلی سخت بود. گریه میکردم. و از حرفهای مادرم و نواجش هایی که می خواند، می فهمیدم دیگر همۀ ما در قبال زندگی خاله و فرزندانش مسئولیم.
زمان شهادت آقای نبوی، دخترش زینب السادات ده ماهه بود. و پسرش سید منصور سه سه ماه بعد به دنیا آمد. و هم نام پدر شد. از اولین روزهای بعد از شهادت شوهر خاله ام تا زمان ازدواجم حدود نوزده سال، بیشتر روزهای زندگی ام را در خانه خاله ام گذراندم.
(من می آیم اثر مریم طالبی امرئی شرح داستان همسر شهید بزرگوار و فداکاری های او)
با فرزندان شهید زینب السادات و آقا منصور، هم بازی شدم. و به مرور به درس و مشق آنها رسیدگی میکردم. شاید خدا خواست که سالها با آنها زندگی کنم.
این چنین سال های کودکی، نوجوانی و بخشی از جوانی ام در خانه ی خاله زهرایم گذشت و من همیشه آرزو داشتم روزی رنج های پنهانی این زن را روی کاغذ بیاورم.
بخشی از کتاب من می آیم اثر مریم طالبی امرئی
کودکی تا ازدواج
فصل اول
از وقتی زینب دانشگاه قبول شد و به تهران رفت بیشتر احساس تنهایی میکنم. و همیشه دلتنگش میشوم. چشم امیدم به همین دو یادگار آقا منصور است. کند دوست ندارم لحظه ای از من جدا باشند.
دوری آنها خیلی ناراحتم می کند. درست مثل دوری آقامنصور بزرگه. این اسم را دیگران برایش گذاشتند. هر وقت میگفتم: «آقامنصور» می پرسیدند: «کدوم؟ بزرگه یا کوچیکه؟»
گرچه آقا منصور کوچیکه هم حالا دیگر بزرگ و مرد خانه است. دیگر نگذاشتم او هم از من دور شود. دوری زینب، طاقتم را طاق میکند. وقتی می خواهد به ساری برگردد سعی می کنم، منصرفش کنم تا کمتر رفت و آمد کند.
(من می آیم اثر مریم طالبی امرئی با تخفیف ویژه موجود است) ادامه مطلب:
گاهی به زینب میگویم:
«خوب خاطرات پدرت رو برام زنده کردی. بازم بعد از هجده سال، مسافر راه دور دارم. باز دلتنگی هام شروع شد. هی بگم خدایا کی میآد؟ انگار منتظر اومدن پدرت از جبهه ام. هر شب خواب میبینم اومدی و باز دور هم هستیم. باز نذر کردن هایم شروع شد. که خدایا این دفعه هم به سلامت بیاد….»
من سیده زهرا حمیدی سوم شهریور ۱۳۴۱ در خانواده ای روستایی و با ایمان در روستای سنگ بن، ده کیلومتری جنوب ساری به دنیا آمدم. چهارمین فرزند خانواده بعد از میرعلی پنج ساله، سیده رقیه سه ساله و سیدرمضان دوساله…
فهرست کتاب من می آیم اثر مریم طالبی امرئی
- کودکی تا ازدواج
- ازدواج تا شهادت همسر
- بعد از شهادت همسر
- منصور در کلام دوستان محلی و هم رزمان
- اسناد و عکس ها
پیشنهاد کتاب های دیگر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.