کتابخانه ارواح : رمانی ترسناک برای نوجوانان کتابخانه ارواح درباره ی کتابخانه ی عمومی شهری است که، ارواح شیطانی در آن وجود دارد.
کتابخانه ارواح داستان را برای بیننده طوری به تصویر کشیده است که پسری به اسم سایمون که ویژگی هایی را دارا است، می تواند به کمک توانایی هایش روح های بد ذات را از بین ببرد.
کتابخانه ارواح رمانی است که سایمون را به عنوان قهرمانی که توانسته به پیروزی دست یابد نشان داده است.
کتابخانه ارواح نبردی است میان روح های خوب و بد.
بخشی از کتاب کتابخانه ارواح :
چیز هایی که در ابتدا باید بدانید
من می توانم با مردگان حرف بزنم. نه اشتباه متوجه نشدید کاملا حقیقت دارد.نه ساله بودم که پدر و مادرم را از دست دادم و به نیویورک پیش عمویم که نمی شناختمش رفتم.
شاید فکر کنید که حداقل من یتیم نیستم، اما می فهمید که من قبلا هرگز عمویم مونتی را ملاقات نکرده بودم. حتی پدرم هم رابطه پایداری با او نداشت که بخواهد مرا به او بسپارد و…
می توانی یک راز را پیش خودت نگه داری ؟
همه چیز تا این لحظه داشت به خوبی پیش می رفت. منظورم این است که درسته در گوشه و اطراف اینجا پر از روح های فوق العاده قوی است و یکی از آن ها نزدیک بود مرا تا حد مرگ منجمد کند،
اما لو نرفته بودم. البته تا این لحظه…
مونتی مرا می کشد. اما حداقل اگر او مرا اینجا می کشت برای همیشه بین کتاب ها می ماندم. نگاهم را از روی کتانی هایم بالا آوردم.
سعی کردم دوباره به جید نگاه کنم. اما نگاهش آنقدر تند و عصبی بود که اگر با همان یک نگاه می مردم تعجبی نداشت.
می خوای تا اخر عمرت همین جوری اونجا بایستی؟ من می خوام حقیقت را بدونم سایمون. یا به خانم فری استون میگم که یه بار دیگه گولمون زدن، و کی میدونه شاید این دفعه دیگه پلیس خبر کنه.
جید داشت مرا عصبی می کرد و من می توانستم عرقی را که از پشت گردنم به پایین می چکید حس کنم.
اگر جید می خواست که وقتی بزرگ شد پلیس یا کارآگاه شود، در نوع خودش یکی از بهترین ها می شد.
قبل از اینکه او را به یکی از راهرو ها ببرم، چند نفس عمیق کشیدم، بعد اجازه دادم کلمه ها از دهان لرزانم بیرون بریزد.
وقتی همه چیز را به او گفتم دیگر از آن نگاه عصبانی خبری نبود، بر عکس جوری به من نگاه می کرد که انگار دلش برایم می سوخت و این بدتر بود. من از ترحم متنفر بودم و…
حمام خون
فردای آن روز در هتل، ذهن من هنوز مشغول بود. وقتی ما برای بار دوم کتابخانه را ترک کردیم، احساس می کردم باری از روی دوشم برداشته شده.
گرچه دلم می خواست به جید و کتابخانه کمک کنم، اما بخشی از وجودم نمی خواست دیگر به آنجا برگردم.
اما می دانستم که هرگز این اتفاق نخواهد افتاد. خانم فری استون امروز صبح خیلی زود تماس گرفته بود و چیزی نمانده بود مونتی بابت بیدار کردن فحشی نثارش کند، که صدایش را شناخت.
او از ما خواست به جای امروز، فردا به کتابخانه برگردیم. حرفش مانند موسیقی در گوش عموی عزیزم نشست.
از آنجاییکه قرار شد فردا به کتابخانه برویم، مونتی چک جدیدش را که خدا می داند کجا می خواهد به باد دهد بررسی می کرد.
خانم فری استون، دیروز نصف مبلغ پرداختی را به مونتی داد، و بعد از خلاص شدن از روح ها مابقی دستمزد را تسویه می کرد.
او مرا در هتل گذاشت تا تحقیقات بیشتری انجام دهم. مونتی اصلا نمی خواست حرف های مرا درباره ی برگشتن به کتابخانه بشنود.
حقیقتا او اصلا برایش مهم نبود و مثل همیشه فقط به پول فکر می کرد. اما برای من مهم بود و تحقیقات بیشتر هم فایده ای نداشت. باید از بهترین منبع دنیا در رابطه با این موضوع تحقیق می کردم و…
فهرست کتاب کتابخانه ارواح :
- پیشگفتار : چیز هایی که در ابتدا باید بدانید
- اول : دختری در پنجره
- دوم : من مردگان… و کتاب را می بینم
- سوم : خیلی خیلی ترسناک
- چهارم : می توانی یک راز را پیش خودت نگه داری؟
- پنجم : بازگشت
- ششم : جنگ عمو منتی و تار عنکبوت
- هفتم : حمام خون
- هشتم : کتاب سایه ها
- نهم : سوغاتی های شهر ارواح
- دهم : مادام هلنا
- یازدهم : اعتماد
- دوازدهم : به هیچ کس نگو
- سیزدهم : یک کمک کوجک
- چهاردهم : کتابخانه مخفی
- پانزدهم : افشاگری
- شانزدهم : مردن پس از تاریکی
- هفدهم : همه چیز معلوم شد
- خاتمه
درباره ی ریچاد دنی(Richard Denny) نویسنده کتاب
کتاب کتابخانه ارواح را به همراه تخفیف ویژه ی نشر آثاربرات خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.