برای خدا مخلص بود
گفتم : مرد حسابی ! اين چه وضع حرف زدنه !؟ درست صحبت كن ، داری با فرمانده لشكر حرف مي زنی . گیرم حق با تو باشه ، ولی کی به تو همچين اجازه ای داده که با حاجی اين جوری صحبت کنی ؟
گفت : بشین سر جات ! تو ديگه چی كاره ای ؟
و دوباره به حرف هایش ادامه داد . سر مسئله ای اعتراض داشت و حاجی را مقصر می دانست كه چرا توجه نمیکند . در تمام مدتی كه او سر حاجی فرياد کشید ، حاجی ساکت و آرام نشسته بود و بدون کوچکترین عكس العملی ، به حرف های او گوش می كرد .
آخر سر هم وقتی حرف هایش تمام شد ، به او گفت : حق با شماست ، ناراحت نباش ، خونسردی خودت رو هم حفظ کن . من حتما قضیه رو پیگیری می کنم ، ان شالله درست میشه .
کتاب برای خدا مخلص بود را از کتابفروشی برات بوک خریداری کنید.