راز نگین سرخ
درباره ی کتاب:
کتاب راز نگین سرخ زندگینامه داستانی سردار شهید محمود شهبازی نوشته ی حمید حسام است.
سال ۱۳۷۵ در مقدمه چاپ اول این کتاب نوشته شد: شخصیت های این داستان واقعی اند که به جز یک نفر همه در آن سوی هستی ، رحل اقامت گزیده اند.
آن یک نفر آینه ی تمام نمای اقتدار احمد متوسلیان ، عرفان محمود شهبازی و تدبیر ابراهیم همت بود و من می دانستم که روایت او از حماسه ی آزاد سازی خرمشهر ، روایتی جامع ، متقن و مستند خواهد
و البته آکنده از حسرت جا ماندن از آن سه رفیق همیشه همراه.
مقدمه راز نگین سرخ
گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد قسمت یک روزه ای
بعد از سال های دست نیافتنی و رویایی دفاع مقدس ، همواره بر این اندیشه بوده ام که کدامین قلم یاری ثبت و انعکاس آن همه نور و صفا و عشق و گمنامی را برمی تابد.
هرگاه اشعه ی خاکریزنشان عارف بر چشم و دلم نقش می بست ، وسوسه ی عبور از دهلیز تو در توی اندیشه های اسمان مردان می بست ،
وسوسه ی عبور از دهلیز تو در توی اندیشه های آسمان مردان خاکی پوش به جانم می افتد آن گاه قلم صادقانه تراوش می کرد و در می یافتم که اسرار حقیقت وجود فرزندان روح الله جز در دفتر سینه ی شهیدان ثبت نمی گردد.
نیک خرسندم از اینکه تمام شخصیت های این داستان نه ساخته ی ذهن و تخیل این قلم ، که پرورده ی اکسیر عرفان و جهاد هستند.
حوادث این داستان گوشه ای از فراز و نشیب های دفاع مقدس از آغازین روز جنگ تا هنگام آزادی خرمشهر است ، لذا همه ی حوادث آن واقعی هستند.
بخشی از کتاب راز نگین سرخ:
خورشید داشت پشت ستیغ کوه الوند می افتاد که احمد و محمود به همدان رسیدند. باید نماز مغرب را می خواندند. جذبه ی تابلویی چشمان محمود را ربود.
اولین بار بود که آن مکان را می دید ؛ اما قرابتی درونی با آن احساس می کرد. چشمانش کلمات تابلو را یکی یکی می چید:« سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همدان.»
احمد به او هی زد :« گفتم که می خوای بری گیلان غرب نه همدان کجایی حاجی ؟»
محمود هم ندانست این پیوند از کجاست. در و دیوار عطر آشنایی می پراکند. محمود نگاهی پر معنا ب احمد انداخت .
چیزی نگفت. سر و صدای یکی از بچه های سپاه همدان توجه دو مسافر را به نقطه ای جلب کرد: « آهای بچه ها ، ببینین کی اومده ، یالا جمع شین… حتما خبرهایی داره.»
این کتاب را به همراه تخفیف ویژه ی آن خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.