آقازاده ها گذری بود بر زندگی آقازاده های واقعی. کتاب آقازاده ها گامی در راستای ترمیم چهره ی تخریب شده ی آقازادگی بردارد. هم پاسخی مکتوب به یاوه گویی های معاندین باشد.
کتاب مرتبط با این کتاب: کتاب تبعیدی ها
درباره ی کتاب آقازاده ها
در لغت نامه های فارسی دربارهی معنای آقازاده چنین نوشته شده زادهی آقا، فرزند مردی بزرگ، فرزندان سادات علوی و مجتهدین، فرزند سید، فرزند مجتهد. با این حال آقازاده و آقازادگی در فرهنگ اجتماعی این سالهای ایران معنای جدیدی پیدا کرده است.
اصولاً آقازاده به فرزندان مسئولینی گفته میشود که به واسطهی ارتباط پدر و فرزندی و با استفاده از نفوذ پدر توانسته اند به رانتهای اقتصادی و دیگر مزیتهای اجتماعی دست پیدا
کنند.
از آنجا که جامعه امروزی نگاه مثبتی نسبت به آقازادهها ندارد و معنای این واژه نزد افکار عمومی به شدت دگرگون شده است. این اثر میکوشد با گذری بر زندگی نورانی آقازادههای شهید و پدران آنها هم گامی در راستای ترمیم چهره ی تخریب شدهی آقازادگی بردارد.
هم پاسخی مکتوب به یاوه گوییهای معاندین باشد. که با لجن پراکنی خود، مسئولین دلسوز نظام را به ترجیح منافع شخصی شان بر منافع و آرمانهای انقلاب متهم میکنند و به ویژه بر این مسئله پای می فشارند که چرا ردی از فرزندان مسئولین جمهوری اسلامی در صحنه های دفاع از کشور و نظام نیست.
بخشی از کتاب آقازاده ها
داغ بر دل پدرت گذاشت غریبی اش را با دو چشمم دیدم. رفتم زاهدان دیدم چقدر غریب شده. دیدم تنها شده. تو دیگر نمک بر زخم پدرت نریز. دیگر نمی توانم خبر شهادت تو را برایش ببرم. سعی کن بفهمی پسر که نباشد چراغ خانه خاموش میشود. داغ دو جوان چیزی نیست که در طاقت یک پدر جا شود.
نگذار سکوت در خانهتان چنبره بزند. نگذار آن مرد بزرگ خدا با آن همه کار، دست به عصا شود. قیامتی در دلش بود دلش میخواست داد بزند. بگوید کی و کجا بابای من دست به عصا گرفت؟ تو کجا دیدی پدر من ببرد؟ تو تنهایی اش را دیدی ولی آیا آنچه من دیدم تو هم دیدی؟
من با همین چشمهایم دیدم، بابا محمد علی را غسل داد. من خودم دیدم وقتی آن مرد آمد تا خودش را در آغوش پدرم رها کند و اشک بریزد چگونه مانعش شد. نگذاشت آن آقا سر بر شانه اش بگذارد. نخواست حالت عزادار بگیرد. نخواست گریه کند. آن مرد با تعجب پرسید: «حاج آقا شما فرزندتان شهید شده و گریه هم نمیکنید؟»
پدرم گفت: «جوان من خونش از علی اکبر امام حسین رنگین تر نبود. خدا این هدیه ناقابل را از من قبول کند.»
تا فرمانده برگردد و پشت سرش را نگاه کند، محسن رفته بود. چشم همه به خط بود. ولی او دیگر نیامد که نیامد. از سه شهید آن شب، یکیشان محسن بود. همهمه ای در دل دوستانش افتاده بود نکند جنازه اش نیاید؟ جواب پدرش را چه بدهیم؟ چطور به او بگوییم جنازه محسنش در تیررس دشمن جا ماند؟
خبر شهادت محسن را به پدر دادند همانجا که همه فکر میکردند او فرو می شکند، راست تر ایستاد. همان جا که همه منتظر بودند او تاب و توان از دست داده و دست بر کمر بگیرد، محکم تر ایستاد …
فهرست کتاب آقازاده ها
- شهید سید مصطفی خمینی
- آیت الله سید محمدعلی و سید محسن عبادی
- شهید جعفر احمدی میجانی
- آیت الله سید مهدی روحانی
- شهید سید علی روحانی
- سید حسن نصرالله
- شهید سید هادی نصرالله
- آیت الله علی اصغر باغانی
- شهید ناصرالدین باغانی
- و…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.