آقا مهدی اثر مهدی قربانی کتابی در سبک کودک و نوجوان درباره ی زندگی شهید مهدی زین الدین. او در مهرماه سال ۱۳۳۸ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد.
درباره ی کتاب آقا مهدی اثر مهدی قربانی
برای شروع
مهرماه سال ۱۳۳۸ در محله سلسبیل تهران خداوند به خانواده زین الدین پسری داد که اسمش را مهدی گذاشتند. مهدی از کودکی باهوش بود. و استعداد بالایی داشت.
وقتی کلاس پنجم درس میخواند با پیشنهاد معلمش درسهای سال ششم را جهشی خواند و سال بعد در کلاس هفتم نشست. آن سالها در خرم آباد زندگی میکردند و حاج عبدالرزاق پدر مهدی کتاب فروشی داشت.
مهدی هم درسش را میخواند هم از کتابهای مغازه و انباری کتابی که در خانه داشتند کتاب برمیداشت و مطالعه میکرد.
او که دیگر نوجوان بود. مثل بقیه هم سن و سالهایش دست به مبارزه با رژیم پهلوی زد. و در این راه مجبور شد تغییر رشته بدهد و در مدرسه دیگری درس بخواند.
مبارزه
وقتی پدرش را به خاطر فعالیتهای انقلابی به سقز تبعید کردند او در رشته پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد. مهدی به دانشگاه نرفت. و در خرم آباد ماند تا مبارزه را ادامه دهد. حتی زمانی که انقلاب پیروز شد و میتوانست برای ادامه تحصیل به فرانسه برود در ایران ماند تا به کشورش خدمت کند.
او در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه قم شد و با شروع جنگ به سوسنگرد و دزفول رفت. و در عملیاتهای مختلف نقش مهمی ایفا کرد. حضور مهدی در کنار حسن باقری روزهایی به یادماندنی را در تاریخ دفاع مقدس کشورمان رقم زد.
آقا مهدی در مرداد ماه سال ۱۳۶۱ فرمانده تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب شد. که چند ماه بعد به لشکر ۱۷ ارتقاء پیدا کرد. او ۲۸ ماه فرمانده لشکر بود و در عملیاتهای مختلف از جمله محرم والفجر مقدماتی والفجر ۴ و خیبر حضور داشت.
رزمندگان قمی، اراکی، زنجانی قزوینی سمنانی و… هیچ وقت فرمانده محبوبشان را فراموش نمیکنند. فرمانده جوانی که مهربان و دوست داشتنی بود و در راه یاری دین خدا شب و روز نمیشناخت ۲۷ آبان ۱۳۶۳ وقتی آقا مهدی همراه برادرش مجید به سمت سردشت می رفتند. در کمین ضد انقلاب افتادند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
بخشی از کتاب آقا مهدی اثر مهدی قربانی
بازی نیمه کاره
مادر سفره را باز کرد. و دید برای ناهار نان کافی ندارند. چند تکه نان بود اما نه به قدری که بشود غذا را خورد و سیر شد. فوری چادرش را روی سر انداخت و رفت دم در خانه تا مهدی را صدا بزند. نان خانه را هر روز مهدی از نانوایی سر خیابان میگرفت.
آن روز داشت با بچهها در کوچه فوتبال بازی میکرد. سر و صدایشان محله را برداشته بود. وقتی مادر در حیاط را باز کرد درست لحظه ای بود که توپ زیر پای مهدی آمده بود وجلوی دروازه خودش بود و دروازه بان فقط یک شوت دقیق میخواست که توپ برود وسط دروازه.
همان لحظه نگاهش به مادر افتاد. بدون درنگ توپ را رها کرد. و دوید سمت خانه. صدای اعتراض بچهها بلند شد. یکی گفت: چرا توپ را گل نکردی؟ آن یکی فریاد کشید کجا مهدی؟ وسط بازی کجا داری میروی. یکی دیگر از بچه ها هم با دلخوری گفت مهدی مهدی برگرد برگرد و بازی را خراب نکن.
انگار مهدی صدای هیچ کدام را نمی شنید. نگاهش به در خانه بود و مادرش وقتی رسید نفس نفس میزد. صورتش مثل لبو سرخ بود. عرق از سر و صورتش میریخت.
با دست عرق از پیشانی اش برداشت و پرسید: مادر کاری داشتید؟ همین که فهمید مادر آمد تا از او بخواهد نان بخرد. چشمی گفت و پول را گرفت. بعد هم راه افتاد سمت نانوایی.
فهرست کتاب آقا مهدی اثر مهدی قربانی
- برای شروع
- بازی نیمه کاره
- تصمیم سخت
- امضا نمی کنم
- دوست خوب
- در آغوش فرمانده مهربان
- بی نظمی ممنوع
- نماز یعنی این
- عذرخواهی
- ماهیگیری
- مفسر قرآن
- نامه ای قبل از پرواز
- موتورگازی
- زیارت عاشورا
- تو هیچی نیستی
- نماز اول وقت
- اخراجی ها
- لازم نیست چیزی بگویی
- خوش قول
- هدیه شب دامادی
- پایت کجا رفت
- دروغ
آقا مهدی اثر مهدی قربانی کتابی در سبک کودک و نوجوان را با تخفیف ویژه از ما خریداری می فرمایید.
پیشنهاد کتاب های دیگر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.