خانم امدادگر اثر ناهید رحیمی کتابی درباره ی دختری شجاع که در دفاع از میهن و هم نوعش از چیزی کم نگذاشت. دختری که با وجود سن کم بسیار دلیرانه جنگید.
درباره ی کتاب خانم امدادگر اثر ناهید رحیمی
برای شروع
وقتی از شجاعت حرف میزنیم به یاد تمام قهرمانانی میافتیم که در سراسر جهان نامشان در دفاع از میهن همنوعشان و یاری انسانها زبانزد مردم دیارشان است. زنان و مردانی که با شجاعتشان فداکاری ایمان و نوع دوستی را معنا کردند.
شهیده مریم فرهانیان هم یکی از همان قهرمانان است. قهرمانی که نامش در سرزمین بزرگمان ایران میان نام قهرمانان دیگر درخشان است. دختری پاک دامن که وقتی دشمن تا دندان مسلح بعثی قصد کرد که ایران را به ویرانی بکشاند با شجاعت و غیرتی که داشت در میدان نبرد باقی ماند.
میدانی که در آن به یاری مجروحان و نیازمندان میشتافت. و از جان و جوانی اش برای آن مایه گذاشت. دختری که با وجود سن بسیار کم شجاعانه و دلیرانه در دل آتش و خونی که در جنگی نابرابر به پا بود به جای فکر به خود به رضای خداوند و یاری انسانها میاندیشید.
دختری شیردل که پای اعتقادی که به هدفش داشت ایستاد. و تا آخرین لحظات معتقد و با ایمان باقی ماند.
بخشی از کتاب خانم امدادگر اثر ناهید رحیمی
میلاد
صبح یکی از روزهای زمستانی در بیمارستان شیر و خورشید سرخ آبادان حاج لطیف، شیرینی را روی میز مقابل تخت نسیمه خانم گذاشت. و پیشانی او را بوسید. بعد با لهجه غلیظ عربی گفت: «خسته نباشی خانم»
نسیمه خندید و به نوزاد توی بغلش نگاه کرد. لبهای کوچک نوزاد به لبخند باز شده بودند.
دیشب وقتی بین آن همه درد یک لحظه خوابم برد. خواب عجیبی دیدم. لطیف «چه خوابی عزیزم؟»
نسیمه دوباره به نوزادش نگاه کرد. و با انگشتش مشت کوچک او را گرفت.
«خواب دیدم یک نفر شبیه فرشتهها این بچه را گذاشت توی بغلم.»
(خانم امدادگر اثر ناهید رحیمی با تخفیف ویژه در این سایت موجود می باشد.)
چشمهای حاج لطیف برقی زدند. نوزاد کوچک را از نسیمه گرفت. و آن را خوب نگاه کرد و بوسید.
«خوابت برای این است که دختر رحمت است. خدا باز هم رحمتش را به ما عطا کرد. باید شکرگزار این لطف حق باشیم.»
«اما من احساس عجیبی به این بچه دارم لطیف حسی که در بچه های قبلیمان نداشتم. یک حس عجیبی است که نمیتوانم تعریفش کنم. انگار قرار نیست این بچه برای من باشد.»
لطیف لبخندی زد و گفت هرچه که هست ما مثل تمام دخترها و پسرهای دیگرمان جوری تربیتش میکنیم. که سرافراز باشیم. حالا بگو ببینم اجازه میدهی با اسمی که انتخاب کردی صدایش کنم؟ نسیمه لبخندی زد.
حاج لطیف گونهی نوزاد را بوسید و گفت: «خوش آمدی دخترم! خوش آمدی مریم خانم!»
فهرست خانم امدادگر اثر ناهید رحیمی
- برای شروع
- میلاد
- گرمای تنور
- کتابخانه ی اختصاصی
- همکلاسی ها
- سینمارکس
- کتاب های ممنوعه
- اعلامیه
- جهادگر
- مژده
- نگهبانی
- اردوی کوهستانی
- ارزیابی
- امدادگر
- دستمزد
- گلایه
- خواهر و برادر
- قول
- تاول
- دفتر یادداشت
- جان دوباره
- آرامش
پیشنهاد کتاب
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.